نامه ای از لندن: «آبرو داری و سیلی روزگار!»

Posted on at


راستی شما هیچوقت براتان پیش آمده است که توی دلتان، یواشکی، چیزی گفته باشید به این مضمون که: خدایا، این فریضۀ «آبرو»، و مخصوصاً مراتب ادای این فریضۀ مقدّس ملّی، یعنی «آبرو داری»، با سابقۀ چند هزار ساله اش، دارد مرا دیوانه می کند؟


البتّه اگر شما از «دهخدا» و «معین» بپرسید «آبرو» چه معنیهایی دارد و آنها بگویند: «جاه، اعتبار، شرف، عِرض، ارج، ناموس، قدر، قیمت، منزلت، مرتبت، مقام، عزّ، فرّ، شکوه، حیثیت، مناعت»(۱)، شما که صاحب عقل سلیم هستید، بدیهی است که از کلمۀ «آبرو» با این معنیها هرگز شِکوه و شکایتی نخواهید داشت، که به جای خود، خیلی هم در حفظ آن خواهید کوشید، و همصدا با «صائب تبریزی» خواهید گفت:


«بی‌ آبرو، حیات ابد زهرِ قاتل است،


ما آبرو به چشمۀ حیوان نمی ‌دهیم»(۲).


نه خیر! شما اگر از نسلی هستید که، شکرِ خدا، مادر بزرگ یا پدر بزرگ، هشتاد، هشتاد و چند ساله ای دارید، ازش بپرسید: «شما اگر آبرو داری نمی کردید، چه طور می شد؟» بپرسید: «مثلاً یکی از کارهایی که برای آبرو داری می کردید، چی بود؟» بپرسید:


این خانم، ستارۀ سریال تلویزیونی «حفظِ ظاهر» (Keep up Appearances)، در حدّ رسوایی برای «آبرو داری» تلاش می کند.


«هیچوقت شده بود که با وجودِ همۀ آبروداری، یک چیزی پیش بیاید که آبروتان ریخته باشد؟» بپرسید... دربارۀ آبروداری هر چی به ذهنتان می آید، بپرسید. ضمناً مادربزرگ یا پدر بزرگتان را به مرگ خودتان قسم بدهید که راستش را بگوید و لاپوشانی نکند!


در میان شاعرهای بزرگ قدیم، در جست و جویی که در اینترنت کردم، به کسی بر نخوردم که «آبرو» را با معنایی «بد» یا«منفی» به کار برده باشد. فقط «مولوی بلخی»، آن هم در غزلی «عرفانی» در بی اعتباری ارزشهای دنیایی، خطاب به آدمِ غافل از اعتبارِ ارزشهای معنوی و «فنا فی اللهی» (۳) گفته است:


«ای تو برای آبرو، آبِ حیات ریخته،


زهر گرفته در دهان، قند و نبات ریخته...»


مولوی بلخی، سازندۀ «مثنوی معنوی» و سرایندۀ «دیوان شمس»، برعکس صائب این جور آدمهای «آبرو پرست» را سخت سرزنش می کرد.


شما اگر تعریف هر کدام از این معنیهایی را که لغتنامه های فارسی برای کلمۀ «آبرو» می دهند، از لغتنامه های انگلیسی بپرسید، هیچکدام از تعریفهای آنها با معنایی که ما از این کلمه می گیریم، مطابقت قانع کننده ای ندارد.


نزدیک ترین کلمۀ انگلیسی به مفهوم «آبرو» «اَپی یِرنس» (appearance) است، به معنای «ظاهر» و «صورتِ ظاهر». وقتی یک انگلیسی تلاش می کند که «اَپی یرنس» خودش را حفظ کند، به فارسی در واقع «آبرو داری» می کند، همان چیزی که با سابقۀ چند هزار ساله اش، شاید حالا دیگر بعضیها را، اگر دیوانه نکند، کلافه بکند.


حالا خوب برویم تو بحرِ همین کلمۀ فارسی «آبرو»، که در واقع «آبِ رو» ست، مرکّب از دو کلمۀ «آب» و «رو»، و «کسرۀ اضافه» (۴)، یعنی «مضاف» و «مضافً اِلیه»، مثل «صاحبِ خانه»، «صاحبِ نظر»، «ولیِ عهد» که آنها را، در مقام اسم مرکّب، می نویسیم و می خوانیم «صاحبخانه»، «صاحبنظر»، «ولیعهد».


یکی از معنیهای «آب» هم «طراوت و تازگی و لطافت و رنگِ ظاهری و رویی» است، و با این حساب «آبرو» چیزی است که شایستگی داشتنش را داریم، و متأسفانه در دورۀ وانفساه نداریم، ولی تلاش می کنیم هر طور که می شود، به مردم نشان بدهیم که آن را داریم.


به خدایِ آدمهای روی زمین می گویم: «فکر نمی کنم تو را خوش بیاید که بیشتر آدمها برای آبرو داری صورت خودشان را با سیلی روزگار سرخ نگه بدارند!»


میدیا پلیر را نادیده بگیر.


راهنمای میدیا پلیر


خروج از میدیا پلیر. لطفا دگمه ENTER را برای بازگشت و دگمه TAB را برای ادامه بزنید.


null


______________________________________________


۱- در «برهان قاطع» تألیف محمّد حسین خلف تبریزی، به تصحیح دکتر معین، کلمۀ «آبرو» نیامده است، امّا این کلمه در شمار معنیهای کلمۀ «آب» آورده شده است: «... رواج و رونق – عزّت و آبرو – لطافت و قدر و قیمت – فیض و عطا و رحمت – دولت و ترقّی – جاه و منزلت – طرز و روش و قاعده و قانون - ... و کنایه از خجلت زده – همواره به راه رونده – کنایه از لؤلؤ و جواهر – تیغ و شمشیر جوهر دار ... »


۲- به بیتهایی از چند شاعر دیگر هم که «دهخدا» در زیر کلمۀ «آبرو» آورده است، نگاه می کنیم:


*** «شو، این نامه ٔ خسروی بازگو؛ / بدین جوی نزد مِهان آبرو» (فردوسی)


*** «آبرو می رود، ای ابر خطاشوی، ببار! / که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم» (حافظ).


*** «همچو خواجو زِ خاک میخانه / آبرو اکتساب خواهم کرد» (خواجوی کرمانی)


*** «مِهتران بهر آبرو روبند / خاک درگاه او به پیشانی» (سنایی)


*** «از خاک در تو چون جدا می‌باشم / با گریه و ناله آشنا می باشم؛ / چون شمع ز گریه آبرو می دارم، / چون چنگ ز ناله با نوا می باشم» (مولوی).


۳- اشاره به مرتبۀ «فناء فی الله» در تصوّف است. «فناء فی الله ... تبدیل صفات بشری به صفات حقّ تعالی و خصائص الهیه می باشد و این مرحله، مرحلۀ سوّم فناست.» (فرهنگ علوم عقلی – سیّد جعفر سجّادی).


۴- کسرۀ اضافه برابر با حرف اضافۀ «of» انگلیسی است. چون در خطّ فارسی مصوّت کوتاه « ـِـ » (e) نوشته نمی شود، ما آن را در میان مضاف و مضافً الیه نمی بینیم، امّا آن را می خوانیم، حتّی در کلمۀ مرکّبِ «تختخواب» که جای خالی آن را حذف کرده ایم (تختِ خواب). در کلمه های مرکبّی مثل «صاحبخانه»، که مضاف و مضافً الیه است، کسرِۀ اضافه به کلّی حذف شده است (صاحب + خانه).


 



160