در انتظار آفتاب

Posted on at


جای که تمام عمر را برای دیدن افتاب میگذاریم در انتظار یار واعی یار ای که در تنها افتاب انرا به خاطر مان میاورد ودر خاطرات مان زنده نگه میدارد عمر مثل باد برق میگذرد اما ما هرگز از از تما شای افتاب خسته نمیشویم برای همیشه


وبلاخره خود دست به کار میشویم برای رسین به الماس درخینده اسمان زینه ای را وسیله قرار میدهیم در حالیکه میداینم محال است این رویای کذبان اما برای بدست اوردن با عاشقانه جنگید


افتاب روح بخش که در هنگام طلوع زمین را زنده میگردان گل های زیبای نرگس را میخنداندو زمین را مثل تازه عروسی زینت میدهد ودانه های مروارید را برا عروسان چمن میپوشاند

به غروب خورشید امیدها از بین میروند زیرا در زندگی بسیار از غروب ها طلوعی نداردوجز از ابر ها سیاه اسمان چیزی دیگر به چشم نمیخورد واین نوع تفکر به نتیجه ای غیر از نا امیدی ختم نمیشود وتنها کوچه ها بمبت اند که میمانند


یک اغاز نوع با طلوع افتاب امید های تازای جان میگیرندو زنده میشوند یک شناخت نوع با یک دید متفاوت به اطراف مان جای که در ان عملی تکراری نباشد با چیزهای جدید اشنا شویم
ا

افتاب بهترین یار در هنگام درد رنج زیرا غروب ان انسان را ناراحت وطلوعش انسان را شاد میسازد به گونه ای که افتاب چهرهیار را برای ما مجسم میکند یاری با چحرهای درخ درخشان




افتابی که برای اینکه ما امیدی داشته باشیم از پشت سربازان اسمان طلوع میکند سرابازانی که همواره میخواهند تا مانع طلوع افتاب شوند زیرا انوقت همه با جای دیدن به انها به دخشنده اسمان مینگرند


وطلوعی که این چنین غروب زیبا به دنبال دارد یک غروب دل انگیز وبه یاد ماندنی غروبی که خاطرات زیادی را زنده نگه میدارد تا از یاد نبریم که از کجا به کجه ریسدیم خاطرات شیرین ویا تلخ


About the author

shimaamiri

شیما امیری متعلم صنف یازدهم هستم یکتن ازشاگردان لیسه نسوان حوض کرباس کشورمن افقانستان ولایتم هرات میباشد

Subscribe 0
160