دین مقدس اسلام بر علاوه همه دستورات و ارشادات پسندیده وعلمی اش ِ توجه زیادی به تشکیل خانواده و استحکام آن دارد. وهمواره پیروان اشرا به حفظ ثبات این مهم توسعه نموده است.امروز اگرما به اهمیت این مسله پیبریم ِ میبینم که وقتی یک طفل دریک خانواده ی مسلمان به دنیا میاید وبزرگ میشود ِ چنات این فرد به خانواد اش وابسته است که تا آخر عمر حتی اگر در اثر وقایع روزگار فامیلش را از دست می دهد. باز هم یکی از اقوام دور یا نزدیک وی پیدا خواهد شد که ازآن مواظبت نماید. و کمتر کسی پیدا می شود که دارای اقوام و خویشاوند نباشد و در مجمع انسانهای که در جوامع اسلامی تربیت می شوند ازاین ناحیه واز عواقب تنهایی وبی هویتی مصؤن و درامان اند و هر گز کار به جای نمی رسد که یک فرد در تنهایی مطلق در اجتماع متواری گرددمگر: بعضی عوامل دیگر مانند گرفتاری فرد به اعتیاد و دیگر آسیب های اجتماعی که میتواند انزاوی کامل فرد رامتصور سازد در غیر صورت اگر فردی دیوانه هم گردد بازهم کسانی هستند که در خانواده از آن مراقبت نمایند. اما این مسله در جوامع غربی و در فرهنگ ها وادیان دیگری چگونه است؟ هر چند تشکیل خانواده درهمه کشورها و همه ادیان یک امر طبیعی دانسته میشود ولی ضمانت استمرار و حفظ استقرار آن یا اصلا وجود ندارد و یا خیلی ضعیف و گستنی .چنانچه گفته می شود که وقتی یک دختر یا پسر جوان غیرمسلمان در ممالک دیگر در سن 18 سالگی را کامل میکنند ِ با توجه به قوانین مدنی آن جوامع ِ دیگرآنها یند که برای همه چیزشان تصمیم میگیرند.و در عین حال دیده می شود که بعد از مدت کوتاه فاصله روابط میان افراد آن خانواده بیشتر گردیده وروزی فرا میرسد که حاجی حاجی را در مکه ببیند. در حالیکه ایت مسله در اسلام و ممالک اسلامی قسمیکه در بالا گفته شده است بر عکس است. اما این بدین معنا نیست که در کشورهای اسلامی مخصوصآ کشورما این مشکلات وجد ندارد. وجود دارر ولی به اشکال دیگرش مانند فراراولاد از خانه وامثال آن... اما تاجاییکه از واقعیت نگذریم بها دادن به خانواده و حفظ ستون های آن دریک جامعه ی اسلامی اصلا درنفس خود بسیار پسندیده است.