شکیلا ، شکیلاها ... باز گشایی یک زخم کهنه اما سرباز ....

Posted on at


 

،شکیلا ،شکیلاها

بزار اسوده بخوابم . من کشته شدم ، من را کشتند ، نه من را کشتی ،تو ، یادت نیست ؟ کنار این تنور داغ که سفره تو نان تازه داشته باشه من سوختم . و زخمهایم را با کلماتت تازه کردی یادت نمی اید ؟ من برای تو فقط نماد سکس بودم و شهوت .تو من را برای ارام کردن شهوتت میخواستی نه برای دوست داشتن . تو تنم را میخواستی بله تنم و هر روز دستمالی شدم میان دست های مردانه ات ،جسمم بازار لیلامی شده این روزها ، هزار دست ،هزار چشم ،هزار و هزاران … مرا سید بهشتی نکشت من را تو کشتی تو ،یادت نیست ؟ نان تازه برای تو بود و پس مانده نان هفته های قبل برای من ، درس برای تو بود و تازیانه روشنفکری برای من . یادت نیست ؟ وقتی زن برای تولید مثل تو و به قدرت رسیدن قبیله ات بود، تو مرا کشتی و من روزی هزاران جلاد برایت در طول تاریخ حمل کردم که به قدرت برسی . بهشت زیر پای من بود و جهنم خانه ام ، یادت نیست . تو هر روز مرا میکشی در اتوبوس ها ،در مغازه ها ، در رستوران ها ،در کافی شاپ ها ،در خیابانها ،کوچه ها ، اصلا چه فرقی میکند که در کجا میکشی مرا ؟ تو مرا کشتی و مرا میکشی و من هر روز به امید روز بعد زنده میمانم و زنده میمیرم . مرا معلمها کشتن ، مرا ملاهای در منبرها که رختخوابشان بوی سکس شرعی میدهد . مرا دانشجویان کشتن با شهوت جوانی ایشان و برای استادان باید تنم را برای ترم های بعد پاس میکردم . من را ریسان شرکتها کشتند میان واردات و صادرات مدهای غربی و شرقی و مرکزی و اسمانی . من را نمایندگان پارلمان که رای به حراج تنم گذشتم کشتند و میشکند . کرزای در ارگ مرا کشت و تکه تکه تنم را برای روزنامه های نیویورک تایمز و لوموند فرستاد تا تیتر خبرهای سر صبحانه ملکه الیزابت بشوم . مرا طالبان کشتند و تنم را برای دموکراسی غرب هدیه دادند . تو مرا کشتی و در بیابانهای داغ سربازان امریکایی برای ریشخند کردنم دماغ و گوش پلاستیکی هدیه دادند و جسدم را در موزیم های شیکاگو برای بهترین ملکه زیبایی سال برگزیدند . من هر روز کشته میشوم همین نزدکی ها ، من تفریح تو هستم ، مرا عقد میکنی ، نه گاهی صیغه میشوم و در موترهای لوکس به خانه های امن میبریم . من مثل بز بی سر میان سم های تو لگد کوب میشوم و چه مغرورانه نگاه میکنی وقتی جسدم را برای رسیدن به بهشت در میدان شهر میگذاری و سرت را بالا میگری و میگی ناموسم بود برای حفظ ناموسم او را کشتم . برای غرورت هر روز کشته میشوم . مرا میشکی و از من دفاع میکنی ؟ خنده ام گرفته این کارهایت را هزاران سال هست که دیده ام و حنایت دیگر رنگی ندارد . بزار اسوده بخوابم ، مگر خبر نداری که مرده ها را بیدار نمیکنند؟ بزار اسوده بخوابم حالا جسمم را برایت گذاشته ام که شهوت رسانه های مردانه ات را سیراب کنند . من چه ارزشی دارم که مردی بخاطر من کشته شود بگزار سید بهشتی زنده بماند در انتخابات سال بعد نماینده پارلمان شود. و باز تو برایش رای میدهی ،هورا میکشی و شب سر سفره اش مینشینی و تن مرا به دندان میگیری . بزار اسوده بخوابم شکیلا ،شکیلاها



About the author

mohammadhasani

Kaveh Ayreek
Filmmaker and theater director living in Kabul

Subscribe 0
160