از لای لقمه های نیمه شب
گازش را گرفته ای
سرت را از پنجره ترن تکان میدهی
میان دود سیگار زن همسایه
دست تکان میدهم
دستت در جیب پالتوی مرد بارانی جامانده است
جایت را جمع کرده ای
میان حیاط باغ بابر
شاه
از درز های سینه ات خودنمایی میکند
من
پرفورمنس یک هیولای باکره ام
زیب شلوار
کش مو
تل سر
دو صندلی و استکانی که در ایستگاه بعدی
پیاده ترین خستگی را در میکند
ایستگاه اخر
میر دامادیت مبارک
زندگی صفر درجه
کاوه ایریک