دختر رود ولگا

Posted on at



از هذیان های شب گذشته چیزی باقی مانده است 


یخ زده روی بشقاب سینه ات 


میان یخچال های طبیعی 


من این سوی تخت 


تو انسوی تخت 


دراز کشیده ایم 


پاهایمان به جاده رسیده است 


گاوی خیالهایمان را شخم میزند 


دانه 


دانه 


اشکهایم سیرابت نخواهد کرد 


دختر رود ولگای 


لنج زار شده ای 


نیلوفرصورتی لبانت شده ام 


دفن شده ای 


دفتن شده ام 


 


زندگی صفر درجه 


کاوه ایریک 



About the author

mohammadhasani

Kaveh Ayreek
Filmmaker and theater director living in Kabul

Subscribe 0
160