بگذار سردردهایم
شکل بگیرند
وقتی طوفانی ترین موج هایت
رد میشود از ساحلم
در راه برگشت
بطری تنهاییم را شناور کند
میان سینه ات
بند بیندازم
سینه بندت شوم
میان رقص های شب جمعه ات
تخت معشوقه ای پاک نخواهد بود
فردا
بر بندها باکره گی ات را
به بادها خواهد سپرد
بانوی شب جمعه من
زندگی صفر درجه
کاوه ایریک