رقص تخریب ـ بانوی اتش نشین

Posted on at


 


رقص تخریب ـ بانوی اتش نشین



نشسته ای در یکی از مناره های بودا و می اندیشی . به پرندگانی که در اسمان بدون بال زدن میچرخند و ارام روی کوه ها می نشینند . انقدر ارام بال هایشان را تکان میدهند گویی که سکوت اینجا تقدس است برایشان .
سکوت میکنی و در سکوت بودا اشک میریزی . دانه های اشک روی خاک ارام میگیرد . انقدر اشک میریزی که دردهایت را فرو ریخته باشی .
صدا میشکند و چرخ بالی اسمان دره خدایان را میشکافد و به پیش میرود . مینشیند و از چرخ بال کسانی پیاده میشوند که میخواهند سکوت اینجا را بشکنند و هنجارهایشان را اینجا خالی کنند و عکس های یادگاریشان را بگیرند و بروند .
قرار است جنجالی ترین خواننده زن پای بوداهای تخریب شده بامیان کنسرت برگزار کند . کم کم خبر میشوی که گروه مورچه ها هم قرار هست جمجمه های بودا را بجوند .
متین خواننده رپ میخواهد دستهای بودا را قطعه کند تا انگشت هایش نماد گروهش را نشان دهد .
وحید قاسمی اما ارام ناله کند و فرید رستگار بدون بانویش در اغوش شهمامه میهمان شود .
دلت میگیرد و ارام از دل کوه پایین میروی و یه راست به هتل و روی تخت دراز میکشی . در راه هیاهوی دوستان از امدن خوانندگان دلت را بیشتر میسوزاند .
نگاه میکنی و فکر میکنی که نه شاید اینها هم حرف تو را درک نکنند ِ سکوت میکنی و به تخت میروی و بعد نیم ساعت بیدار میشوی و می ایی روی تپه و سیگار روشن میکنی .
صدای اشنایی تو را میخواند . صحرا امده است برای فیلم برداری از مراسم و درگیر کارش هست .
دلت میخواهد بروی و قدم بزنی و صحرا هم می اید . میزنی به راه های کشاورزی و از بین گندم زار ها و کشت های سیب زمینی راهت را می ابی و قدم میزنی .
حرفی ته دلت هست و میخواهی بزنی اما به چه کسی ؟
غروب به هتلی میروی که گروه خوانندگان است . داخل حیاط بچه ها همه هستن و انرژی که در چهره شان است دلت را بیشتر درد می اورد .
اریانا سعید را برای اولین بار میبنی و دلت میخواهد که حرفت را بهش بگی و التماس کنی که کنسرت را اجرا نکند . اما نمیشود و در چهره های بچه ها کلی شوق و ذوق هست .
فرصتی میشود که نظرت را راجع به کنسرت بگی و فقط به اریانا نگاه میکنی و میگی سکوت اینجا را شکسته ای
چهره ها در هم میشوند و تو دلت می اید که حرف بزنی که با عوض شدن موضوع زبانت نمیچرخد .
شب به هتل میروی و در سکوت شب دلت میخواهد هر چه زودتر اینجا را ترک کنی . انگار سکوت اینجا قرار است بشکند . کسی تو را از معشوقه ات گرفته است .
سکوت بامیان و تقدس بوداها میشکند و برای دومین بار زنی که خود را صدای درد زن های افغانستان میخواند بودا را فرو میریزد به این تقدس پا میگذارد و ارامش اینجا را به هم میریزد .
دلت میخواهد بامیان انقدر ها که برای تو مقدس است برای اریانا سعید باشد حتی برای بقیه
هنرمندان موسیقی
اریانا سعید عزیز دوستت دارم و به کارهایت احترام قایل هستم اما این بار کارت قابل بخشش نبود . این مردم به کنسرت احتیاج ندارند ِ به اواز احتیاج ندارند . اینها احترام میخواهند به نماد دوهزار و پانصد سال تاریخشان .
بودا نماد تمام مظلومیت این مردم است . دردهای زن و مردی که در کنار هم سیب در زمین کشت میکنند و گندم به اسیاب میبرند تا نان تازه برای لبخند کودکانشان داشته باشند .
کاش زمینی از راه میدان وردک امده بودی تا ترس را میفهمیدی و میفهمی مرگ به خاطر چشمان بادامی یعنی چه
کاش گوشهایم میشنید که میخواهی در اینجا یک مدرسه موسیقی بزنی تا اینکه صدایت سکوت صلح را بشکند .
به تمام گروه میخواهم بگم که چه دلیلی برای این کنسرت داشتین ؟
نه میدانم نداشتین و پول و شهرت زیر دندانهایتان مزه کرده بود و حرمت تاریخ و فقر را شکستین و عکس های یادگاریتان را گرفتین و رفتین .
این مردم کنسرت صلح نمیخواهند اینها خود صلح هستن . اینها خود تلاش برای دوست داشتن هستن . اینها ترک های تاریخ بر لبهایشان مانده است تا بگویند ما جنگ نمیخواهیم .
راستی از خودت پرسیدی چرا بوداها مرمت نشدن ؟
از خودت پرسیدی چرا دختران بامیان کار میکنند ؟
از خودت پرسیدی تقدس یعنی چه ؟
نه میدانم که نپرسیدی .
برای امدن به بامیان دلیل به کنسرت و خالی کردن عقده های روشن فکری نبود میتوانستی ارام بیایی و ارام بروی بدون اینکه اب را گل کنی .....


زندگی صفر درجه
کاوه ایریک



About the author

mohammadhasani

Kaveh Ayreek
Filmmaker and theater director living in Kabul

Subscribe 0
160