یک درد ـ حاشیه زندگی من

Posted on at


امروز اجرا داشتیم در یکی از بزرگترین لیسه های کابل که نامی دارد . قرار بود داخل حیاط برای تعداد زیادی از شاگردان اجرا کنیم . ولی وقتی انجا رفتیم اجرا .

تبدیل شدبه تعدادی محدود که بایددر یک سالن کوچیک اجرا میکردیم

خب بالاخره وقتی کسانی که ادعای درد فرهنگ دارند اینطور برخورد کنن نسبت به یک کار هنری  کاری نمیشه کرد و مجبوری اجرا کنی . 

برای من مهم زیاد بودن مخاطب دلیل نیست حتی اگرانها ده تا شاگرد را اجازه میداد با هم اجرا میکردیم چون مهم اجرا و مخاطب است که بتواند با هم ارتباط برقرار کند حتی ده نفر 

کار شروع شد و  در دومین پرده  یک باره احساس درد شدیدی کردم و نمیتونستم خودم رو تکون بدم . سعی کردم نفس عمیق بکشم و درد رو تحمل کنم اما این درد شدید تر از دردهای قبلی بود . 

سعی کردم کسی متوجه نشه که درد دارم و کار رو اجرا کردم و به پایان رساندیم . همه بچه ها خوشحال بودن و همکارانم هم خوشحال بودند که کار به خوبی اجرا شده و بهتراز روزهای قبل بوده . 

وسایل رو جمع کردیم و به دفتر رسیدیم انقدر بدنم داغ شده بود دیگه نمیتونستم تحمل کنم . کوله پشتی ام رو برداشتم و به خانه امدم و افتادم . تلقن های گاه و بیگاه دوستان رو نمیدونم چطوری جواب دادم 

حالا هم صفحه فیس بوک رو باز کردم و چشمهام نمیتونه خوب کلمات رو بخونه .  این یک سال گذشته دردها همیشه اینطوری بوده و وقتی امده من رو چند روز انداخته و رفته 

از همکارام که امروز کمکم کردند تا اجرای خوبی داشته باشم تشکر میکنم . 

صغرا ستایش که با تمام انرژی  در کنارم بوده 

زینب که این روزها تمام هماهنگی ها رو انجام میده و سعی میکنه ما کمتر درگیر حاشیه ها شویم 

کبرای خادمی که این روزها یه هیولا رو گریم میکنه تا بچه ها رو نترسونم 

معصومه رضایی که امروز انرژی زیادی به بچه ها داد و در کنارمون بود 

 

 



About the author

mohammadhasani

Kaveh Ayreek
Filmmaker and theater director living in Kabul

Subscribe 0
160