حساب چسب زحم ها .

Posted on at


این بار به خودم قول داده بودم که تمام تمرکزم رو بزارم و دیگه حواسم به همه جا نره . یه جور تمرین تمرکز بود و باید این کار رو میکردم . پشت اوپن اشپزخانه ایستادم و برای اینکه تمرکزم رو بیشتر محک بزنم تلویزیون رو روشن کردم .
به سیب زمینی ها و پیازهای توی سبد نگاه کردم و یه نفس عمیق کشیدم و چاقو رو گرفتم توی دست راستم و سیب زمینی به دست توی دلم شماره ها رو شمردم .
هزار و یک ِ هزار و دو ِ هزار و سه . چاقو رو توی پوست سیب زمینی فرو بردم و چشمام به تلویزیون رفت .
دختر برای اینکه بتونه مرد مورد علاقه خودش رو به دست بیاره در قسمت قبل یه نقشه کشیده بود و توی این قسمت رفت کنار گل فروشی و یه دسته گل بزرگ خرید .
دستم رو کشیدم و سوزش توی دستم بود . یه چسب برداشتم و زدم به دستم و چسب ها رو که روی اپن اشپزخانه چیده بودم نگاه کردم و یکی یکی شمارش کردم . بیست تا چسب بود و به دستم نگاه کردم یه چسب زخم جدید اضافه شده بود به دستم و بقیه چسب ها کمی کهنه شده بودند و دیدم که دیگه جای چسب نیست . چاقو رو کنار گذاشتم و سیب زمینی ها رو سر جاشون گذاشتم و رفتم جلوی تلویزیون و گوشیم رو از روی فرش برداشتم .
چند تا زنگ که خورد گوشی رو برداشت منم گفتم امشب شام نداریم . سر راهت چند تا کباب بگیر و زود بیا سریال تازه شروع شده .
گوشی رو که قطع کردم سرم رو گذاشتم روی بالشت و به تلویزیون چشم دوختم .
دختر از کنار خانه ارام رد شد و به ماشین که رسید کاپوت ماشین رو بالا زد و سیمی رو کند و به جای خیلی دور پرتاب کرد .



زندگی صفر درجه
کاوه ایریک



About the author

mohammadhasani

Kaveh Ayreek
Filmmaker and theater director living in Kabul

Subscribe 0
160