امید نو زندگی

Posted on at


 

 

من کیستم موجودی توانا و پر مهر من زنم.

روز کنار پنجره اطاقم نشسته بودم می خواستم فریاد بزنم،اما مردم مرا گفت که آواز تو شنیده نمی شود.باید از این حنجره ی کو چکت آواز بلند تری بکشی اما من که قدرت نداشتم کفتم که سر بام بلند شده تا کمی آوازم بلندتر شود اما کفتن قد آنها بسیار بلند است شنیده نمی شود خواستم بر کودی پران نوشته و او را تا توان در دست هایم دارم به بلند ترین قسمت دنیا برسانیم بازترس در دلم بود که مبادا گودی پرانم توسط گودی پران دیگری آزاد شود و مقصدم نیمه بماند و خوب گفته از جای باید شروع کرد و بعدا با  صد ترس گودی پرانم که نهاد از دلتنگ شدن از سختی های این دنیا پرواز دادم باز هم تاثیری نداشت چون آن ها بی  سواد بودند یعنی این که معنی این جمله را ندانستد پس به همه خواسته هایم وداع کردم وعده کردم دیگر خوابی نبینم امید به زندگی ازاد نداشته باشم و زندگی را با همه دلتنگی هایش ادامه دهم حالا ان دست های کوچک که سال ها می گذرد دیگر احساسش نسبت به زندگی مرده و حالا حتا نمی خواهد به زندگی که دلش می خواست تلاش کند پس به امید روزی که خودم باشم یعنی به جای افکار دیکران افکار خود را بنویسم حالا نمی توانم که حرف دلم را بنویسم چون می ترسم که حرف هایم به کسی بد بخورد و حالا گودی کوکی  شده ام که توسط  دیگران کوک شده و به میل آنها می رقصیم

 



About the author

160