آب زندگی

Posted on at


آب زندگی، نخستین وزیباترین هدیۀ که خالق جهانیان به همۀ موجودات خویش آنرا مینوشاند. من هم چندین سال پیش به ارادۀ خدای بینیازم شایسته گی یافتم تا از این هدیۀ بی همتا و گرانقدردر این روز مستفید گردم. آری من هم چو موجودات دیگر چندین سال پیش با دو فرشتۀ زیبا ومهربان با چشمهای پر از امیدم با صدای دلنواز و کودکانه گریه ام به این دنیای زیبا و به این زندگی با شکوه چشم گشودم من که در ابتدا هنوز دستانی جز دستان مادرم که در زمان نوشیدن شیر لمس مینمودم، لمس ننموده بودم و کسی را جز او نمشناختم و درکی از زندگی نداشتم فقط بلد بودم با مادرم با صدای گریه ام حرف بزنم.  بدون اینکه بدانم زبانم را خدا برای سخن گفتن به من بخشیده. بعد به مرور زمان به سخن گفتن آغاز نمودم زمانیکه به هر مشکل وگرفتاری روبرو میشدم و کسی با ستیزکاری ناراحتم میکرد مادرم را برای آرام کردن گریه هایم صدا میزدم وقتی که با مشکلات وپستی بلندیهای زیادی برمیخوردم کورکورانه پندهای مادر وپدرم را بیاد میآوردم و دانستم که در مقابل مشکلات زندگی، عقل، وجود و منطق خود را بهترین سپر برگزید ومیتوان زیرکانه از خویش دفاع نمود و دانستم که چگونه باید به خویش باور کرد؟ اصلآ باور چیست ؟ و باور را چگونه میتوان در خود ساخت؟



 امروز هم که روز خاص و پر مفهومی برایم است، روزی که قدم به دنیای نهادم که در آن مادرمهربانم، پدرزحمت کشم ، خواهرهای دوست داشتن ام، همسفر وفادارو عاشقم و دوستای خوبم را بیافتم. دنیای که هم خوشی و غم، درد و آرامش، اندیشه و تفکر و سکوت وحرف را در آن تجربه کردم. دنیای که در آن خودم را بدست آوردم توانستم کسی باشم که میخواستم، دنیای که در آن میتوان خدا را شتاخت و میتوان از نعمتهایش بی پایان ترین استفاده را برد و در این دنیا میتوان خود را به نردبان عشق سعات وخوشبختی سوق داد.


نوشتۀ از " سمانه ضیأ "




About the author

160