هر گز به زمین بر نمی گشتم

Posted on at


هر گز به زمین بر نمی گشتم....! 


ای کاش پرنده می بودم...!


!


 


 


 


 


همجوار با ابر ها.


از کنار آسمانها گذر کرده در بلندی های هستی می زیستم..


آزاد و شاد...


دور از چشم ظالم صیاد...


در فضای بی کران زنده گی...


همسفر با ابر ها ...


هر گز به زمین برنمی گشتم...


زمین  که آرزو از جستجو یش خسته شد...


روز هایم در گور شب ها به همیش پنهان شد...


خواب در چشمانم خسته ام بسته شد... 


هر گز به زمین بر نمی گشتم...


زمین که در آن زیبایی ها و خوبی ها گم گشته است...


راستی ها را به دروغ ها مبدل شده است...


در تاریکی هایش روشنی ها مر غوب شده است...


هر گز به زمین بر نمی گشتم ...


زمین که انسانیت و صداقت مرده است...


دوستی فقد یک نقاب روی چهره است...


گل شادی در و جود همه خشکیده است...


هر گزبرزمین بر نمی گشتم...!



به زمین که پرنده ها پرو بال شان زخمی گشته است...


ظلم حکومت می کند و مهربانی کوچ کرده است...


احساس و وفا بی رنگ گشته است...


هر گز برزمین بر نمی گشتم...!!!


 


 (آرزو)



About the author

160