قسم به رنگ پاییز
چو رنگ پاییزی پر رمز و راز
چو رنگ برگ ها هر رنگ
قسم به شب که نفهمیدم چطور شد
بی ریا ترین قدم را به آن دنیا گذاشتم
قسم به رنگ پاییز که یک رنگ نبودی!!!و
رنگ رنگ بودی
با آبی ترین احساس به آبیِ دریای نگاهت چشم دوختم
قسم به اشک هایت که به اشک هایت ایمان آوردم
و
اشعه آفتابیِ نگاهت را به عمق احساسم پاشیدی
و قسم به نگاه آفتابی ات
که
آن نگاه زیبا بود
ولی ...
مثل شمع دانی ها پر از راز و زیبایی
قسم به لبخند ها که دنیایم را ربودی ...
خیلی ساده
قسم به سا دگی ها که به من ساده نبودی
تو بودی
از روز اول تو بودی
از ازل تو بودی
قسم به ازل
که
تا ابدیت خواهانت بودم نه چند روز...
قسم به ابدیت و زیبایی اش
که مرا نخواندی...
کاش در لحظه ی آخر عشق را در نگاهم خوانده بودی
کاش نرفته بودی یا حد اقل نگاهم را...مرا فهمیده رفته بودی...
تو هم مثل همه بودی....
اما ایمان را که نمی شود عوض کرد چکار کنم با دلم؟؟؟ و
جواب داری؟؟؟؟ و
قسم به تمام مقدسات که برایم مثل همه نبودی.....
اما
مرا نفهمیدی
...
هدیه عزیزی