بادبادکی برای پرواز

Posted on at


بادبادکی در هوا سرگردان میچرخد در دست پسرکی کوچک اما با خیالی بزرگ  ،آرزوی بزرگ از این که شاید خودش هم در آینده به پرواز در آید شاید با بالهای آرزوهایش .خنده های شیرین کودکانه اش برایش شیرین است ولی مبهم . دوست دارد در زیر صلح کشورش بالهای آرزوهایش را به پرواز در بیاورد....


پسرکی که با پول اسپندهای هرشبش توانسته بعد یک ماه یک بادبادک (گودی پران) برای خود بخرد.



امروز سه شنبه است ،سه شنبه ای تلخ از سه شنبه های سال در باور انسانهای جاهل قرن ما سه شنبه روز باز شدن درهای بهشت برای جهنمیان زمین است.در بهشتی که حوریان انتظار آنها را میکشد .زمینی های ما جهنمی برای حوریان زمینی خلق کرده اند جهنمی از سر اجبار برای رسیدن به حوریان بهشت . آیا حوریان همین کسانی نیستن که با سختی و نداری شما میسازند؟ در باور خود اسلامی به آورده اند اسلامی به معنای چه .....؟


خودشان میگویند که اسلام در ذات خود عیبی ندارد ایراد از مسلمانی ماست ولی چگونه، اسلامی که با چهره تضاد در جامعه من رقم خورده ، اسلامی که به اسرات یه زن دامن زده؟..... ایراد در اسلام ما نیست در آدم های هست که سکان این کشتی را به صخره کوبیدن.



سه شنبه است .سرد و خاکی وپر دود پسرک به جای اسپند کردن شوق گودی پرانش را میگیرد که شاید با نسیم ملایم هوا به پرواز جانانه ای در بیاید .پسرک در گوشه ای از بام در حال بازی است صدای مادرش می آید که پسرم بیا برای صبحانه، آری صبحانه ای که  شاید چیزی نباشد در سفره شان  ولی همان چای و نان خالی بهتر از عسل است که در کام تلخ میشود. پسرک کمی دیگر بازی میکند صدای محیبی شیشه و کلکین را می لرزاند گودی پران به بالا و بالاتر میرود ولی دیگر کسی چرخه اش را نمیگیرد پسرک خونین در کف خیابانی افتاده است که برداران ناراضی ما یا جلاادان زمینی او را به خاک و خون کشیده اند که شاید دری از درهای بهشت بر رویشان باز شود .



دیگر برای مادر حنجره ای برای فریاد نیست چون دیوانه وار دنبال پسرک میگرددو کشته شدنش را باور ندارد.


راستی این به آن سانی است که میگفتن



About the author

160