جنابین ایکس ...

Posted on at


متاسفانه چند سال متواتر است که آقای ایکس ای را میشناسم و بدتر از آن هفته ای چند بار در موقعیتهای مختلف چشمم به جمالشان منور میشود، عرضم به حضور شما که این آقای ایکس ما اصلا سلام کردن بلد نیستند و حتی شعور این را هم ندارند که یک نگاهی از روی ادب به طرف مقابل بیاندازند تا بلکه او سلامی بدهد، با این حال نمیدانم چه اصراری که اینقدر مصمم هستند جز دوستان فیس بوکی ما شوند، امروز برای سومین بار درخواست د...وستی شان را دریافتیدیم … آقای ایکس بی بدجوری مرض توهم زدگی باسوادی و روشنفکری دارند تا جاییکه حتی بعضی اوقات تصور میکنند همه ی این شش هفت میلیارد بنی بشر روی زمین خر تشریف دارند ولو ایشان، دیری نپایید که به تصمیم خانواده ی بزرگوارشان با یکی از دختران فامیلشان که صنف هشت و نه مکتب است و البته آفتاب و مهتاب ندیده، عروسی کردند… جنابهای ایکس سی، دی، ای و ... همینکه میبینند دختری نیشش باز است و به ادبیات خودشان پای میدهد از راه دوستی و صداقت داخل میشوند و بعد از یک مدتی که میبینند خبری نیست بنابر حسب معمول دمشان را روی کولشان نمیاندازند تا بروند، موازی با اینکه مثلا یکی از دوستان دختر است، پشت سرش با کمک فانتزی شان داستانهایی سر هم میکنند و در جمع دوستانشان (پسرها) شریک میکنند، در این داستانها همیشه از طرف دختر التماس و اصرار و خودکشی است و از طرف پسر رد کردن و توهین و ای بابا ولم کن، چی از جونم میخوای که البته قبل از این داستان داستانهای بیشمار دیگری مبنی بر اینکه دختر چطوری خودش را در اختیار پسره قرار داده است و اینکه پسره در کدام خانه خالی ها چه کارهایی که با دختر نکرده است وجود دارد …البته هیچ سندی هم وجود ندارد ها و تازه نصفه دوستای پسره هم میفهمند داره لاف میزنه ولی خوب چون خودشونم از این داستانا زیاد دارن کسی به روش نمیاره منظور از نوشتن این سه پاراگراف اصلا و به هیچ عنوان جبهه گیری فمینیستی که اتفاقا خیلم هم با آن مخالف هستم نیست در اینده پاراگرافهای خانمهای ایکس را هم پست خواهم کرد، منظورم بیشتر اشاره کردن به یک جامعه ی پوشالی است که چگونه به ادمهایش میگوید چگونه باشند، این ادمها خیلی بیگناه هستند چون دست خودشان نیست، نمیفهمند، دنیایشان کوچک است، این ادمها مریض هستند، قبلا فکر میکردم باید به اینها کمک کرد اما الان جدا از حرف خودم پشیمان و نادم هستم و میگویم جدا و اکیدا باید از این ادمها دوری کرد و درضمن از همه مهمترش باید یاد گرفت که چگونه مواظب خودت باشی، چطور ممکن است ادم در یک جامعه ی بیمار زندگی کند و خودش سالم بماند؟؟؟ نکته ی وحشتناک قضیه در این نهفته است که هر وقتی کسی خواسته جامعه را به باد انتقاد بگیرد بلافاصله خودش را از بقیه جدا کرده است ، انگار که خودش در ان جامعه زندگی نمیکند و خیلی زمان میبرد تا نفر بفهمد ای دل غافل من هم دقیقا مثل دیگرانی بودم که همیشه مورد انزجارم بوده اند اما نمیتوانستم خودم را ببینم البته ناگفته نماند بعضی ها هم هیچ وقت نمیفهمند و همچنان در مقام کارشناس ارشد ناهنجاری های جامعه شان باقی میمانند ...



About the author

160