خدایا دستم را بگیر سخت محتاجم

Posted on at


:درد دل دختر خانم نوجوان


خدایا من چرا چنین هستم٫ ترسو از مشکلات و دست پاچه در کارها٫ سهل انگار و حواس پرت در زندگی هیچ نوع بیماری در وجود و روحم خیمه نزده٫ نه کورم نه کرم و نه معلول فقط و فقط کمی خودخوا و لجوجم، میخواهم خودم باشم. خدایا کمکم کن مرا از چنگال و نیش اعضای فامیل٬ اقارب و دوستانم نجات ده. در پناه خودت محفوظ نگهدار٫ دلم می خواهد حرفم را بزنم دیگران گوش کنند و بشنود و بجای نیشخند٫ مرا رهنمای و مدد رسانی کنند. اگر اشتباه می کنم و در میدان رقابت وهم چشمی عقب می مانم. الهی مرا دریاب تا دیګران احترامم کنند و حرف های دلم را بشنوند و با تیغ زبان٫ زخمی و افگارم نسازند.



چه کنم از دست من چه می بر آید٫ چقدر خوب و نازنین اند گیلاس ها و پشقاب های بدون شکایت و اعتراض، درد های مرا های تحمل می کنند٬ با جرنگ جرنگ شکستن شان عقده های دلم را آرامش می بخشد٫ و وقتی بر زمین می زنم شان٫ با صدای خوش شکستن شان با من می خندند٫ آزردگی و شکایت ندارد.


وقتی در کاری و صحبتی اشتباه می کنم و یا در میدان هم چشمی ها عقب می مانم٫ دوستان٫ اقارب و تعداد از اعضای فامیل به تمسخر و نیشخند روبرو می شوم. و مثل خارپشت در خود فرو می روم٫ و تیغ هایم را در حالت دفاع و حمله قرار می دهم و آن ها را تهدید می نمایم. می بینم دست پاچه و وارخطا‌ء می شوم٫ و با تهاجم پسران یا دختران بر شخصیت و حیثیتم٫ چون لاک پشت ها در لاک روحی و جسمی ام فرو میروم٫ و سعی می کنم از دید چشم های بی عاطفه شان پنهان شوم.



در عضلات که در اثر سخنان تلخ و زهر آلود بعضی از افراد خانواده که با زبان سرخ شان بدون وقفه برمن فیر می شوند٫ جان پر وحشت و سوزان ام را در گوشه خلوت خانه و گاهی در سوراخ موش خانه پنهان و پناهنده می شوم. و زمانیکه اوضاع آرامتر شد و از گذند مرمی ها و تیرها آمان یافتم٫ به سراغ شستن و .شکستن گیلاس ها٬ لیوان و پشقاب های آشپزخانه می روم٬ و عقده های دلم را بر سر آن ها خالی می نمایم


در فرصت های آرام و عادی که فارغ از هجوم و حمله باشم٫ بر اسپ سپید و مو طلایی آرزو ها و امید هایم سوار می شوم و چهار فصل به دنیای خیال پلوهایم بلند و بلند می تازم.



و به دلخواه خودم بدون محدودیت و دیوار بلند تیغ دار زندگی به باغها٬ بوستان ها٬ کوه ها٬ قله ها و دشت های سرسبز و عطراگین و قصر های مرمرین و برفراز دریا های نیلگون و ساحل های آرام و شادمان خیالاتم  با بالهای سپید٫ و به بلندی ها پرواز  می کنم. و با جدا شدند  از زمینیان در فضای آسمان آبی و پر شکوه بر گادی زرین ابرهای سپید٬ سوار شده وبه جلو میتازم میروم و میروم تا جای که دیگر خانه، شهر و دیار دیده نشود. در دنیای آرام و خاموش و پر الهام٫ به تفکر و اندیشه می پردازم و راهی را برای مشکلات زندگی با زمینیان جستجو می کنم.


.امیدوازم با عنایت خداوند متعال موفق شوم


نویسنده: عنایت الله مایار  



About the author

Enayatullah

Enayatullah Mayar is born in 1992/8/12,He is graduated from Sultan Ghiyasudden Ghuri High school , and right now He Student of Engineering "Civil Department" faculty. also he is Social media officer and pashto language translator in "ACSC" herat branch.

Subscribe 0
160