سـرمــای کابــل از راه رسیــــد

Posted on at



اینجا کابــل بـاران باریــده....


سرک های خراب و کنده کنده , چقری های بی شمار سرکها , کوچه های خاکی که با اندکی بارش باران به حدی  گِل و لای می شود که  قدم گذاشتن در این چنین کوچه ها به آخرین حد ممکن میرسد


خیابانها از برکت آب باران تبدیل به دریاچه گگ ها میشوند و آشغالها و کثافاتی که در تمام سرک ها و کوچه ها پرسه میزدند را در بین این آبها شناور می سازد.



و در چنین خیابانهای نیم وجبی دریورهای کابل به خصوص موترهای مودل بالا مثل (لکسس , فرونر, بی ام وِ, کِمری...) فکر میکنند که در خیابانهای لاس ویگاس و لس آنجلس هستند ؛ پای خود را با تمام توان  روی اکسلیتر فشار میدهند و روی گیر 5 حرکت میکنند, تایر موتر با سرعت 100km/sec  از چقری های پرآب گذر میکنند و تمام آب را بروی پیاده رو بخت برگشته میپراند.


 در آن سوی این سرکِ دریا مانند , زنی با چادری آبیِ رنگ پریده ی پینه شده همراه با کودکی که شاید  6/7  ساله باشد اما بنابر عدم تغذیه خوب و صحی و صَرف غذاهای خیابانی که همان دود و خاک و آلودگی است به مثل کودکان 3/4 ساله به نظر میرسد , هردویشان روی آبهای باران نشسته و در حالیکه لباسهایشان غرق در آب است دست خود را به سوی مردم دراز کرده تا بلکه تکه نانی و یا هم خورده  پولی بدست بیارند....



و اما مردم ....


همه با عجله به طرف کارهای روزمره شان روان اند و چون امروز یک روز بارانی است .... یکی چتری در دست , یکی کلاه به سر و یکی با موزه و یکی هم چپلی های تابستانی , و یکی را هم می بینی که پاچه ها را تا نیم زانو بالا زده تا مبادا شلوارش  گِلی شود و خلاصه همه با استایل های مختلف به هر طرف روان هستند و هیچ کسی هم به آن زن بیچـاره توجهــی نمیکند.


کراچی وانها با شتاب  پلاستیکی را روی کراچی خود کشیده و به جایی میروند که نسبتا زمین خشک , کم آب و کم و گِل داشته باشد اما آیا در این روز بارانی  چنین جایی هم پیدا میشود؟؟؟



درآنجا ملی بس که شیشه ی آن شکسته و سوزو سرما و آب باران از درزها و شکستگی ها داخل موتر می شود, دریور سویچ را میزند , دروازه قفل می شود و خودش هم دود یک نخ سگرت را نوش جان مسافرین می کند.


نرخ تکسی ها بالا میرود.


دیروز گاز کیلویی 45 af  بود اما امروز 70af  است. 


پطرول لیتری 50 af  بود اما امروز 63 af است. و خیلی مشکلات دیگر ....


در این روزها کار و کاسبی ها سقوط میکند , حتی از آن زنی که گوشه یی از سرک به امید کمکی نشسته , حتی از آن کودک اسپندی و حتی از آن کهنه فروشی و یا آن پسربچه یی که با صافی کردن شیشه های موتر خرچ یک خانواده را تامین میکند...



یعنی باسرد شدن هوا این همه مشکلات و تغیرات بوجود آمد.....


نمیدانم بلاخره قرار است که تا چیوقت این مشکلات ادامه داشته باشد , نه تنها کم می شود بلکه روز به  روز افزایش هم پیدا میکند و دیگر هیچ کسی ترس از قانون ندارد چرا که هیچ قانونی برای عمل وجود ندارد که ترسی وجود داشته باشد.


آیا این وضعیت دائمی افغانستان باقی خواهد ماند یا روزی ما هم به آسودگی دیگر مردمان جهان دست خواهیم یافت!



نویسنده : زهرا نزهت



About the author

zahranazhat

She is living in Kabul_Afghanistan. She is studying computer programming and website design and database developing in AIT(Afghan Information Technology). She has got her diploma of English language in 2009. She really likes art such as: Painting and music.she went to art class about six month but because of her…

Subscribe 0
160