راه سخت

Posted on at


در تاکسی نشسته ام خیابان ها همه و همه مسدود شدن شاید برای راهی که شاید کشور ما را به جایی برساند که پله ای خوشبختی برای همه مردم کشورم باشد ولی این خوشبختی به چه بهایی خواهد بود به بهای اقتصاد از دست رفته یا گشنه مانده خانواده های که هر روز تعطیلی یه قدم به مرگ نزدیک شدن است . در این جرگه چه کسایی شرکت میکنن کسایی از قلب مردم یا کسایی که با قدم



گذاشتن روی قلب مردم خود را به صدر میکشند.کسایی که هیچ امضای  برایشان فرق ندارد و تنها پولی که در هرروز از آنجا به دست میاورند بسیار مهم است و کسایی که هم کاندید هست برای خود نمایی پیش مردم گرگی در لباس گوسفند میشوند و در این روز شبها خود را به خاکی بود میزنن که گویی از قلب این مردم بر خیسته اند.



روز شبهای ولسی جرگه است تمام خیانهای منتهی به محل برگزاری اجلاس بسته از حتی از 10 یا 15 کیلومتری و شش روز هم تعطیلی دادن هر صبح هر کسی که بیدار میشود به امید این است که امروز من اگر به کار به روم به سلامتی به خانه باز میگردم این سوالی است که هر هموطن من هر صبح از خود میپرسد شاید در طول سال کم باشد ولی در این روزهای تعطیل زیاد ترشده هر دقیقه اس ام اس های مبنی بر این که یک انتحاری در خیابان است به خانه بروید بیرون نیایید،زیاد نچرخید .در چنین سرزمین به چه گونه میتوان زیست سرزمینی که هر روزش به تهدید و هر دقیقه اش با مرگ روبه رو هستی و در آخر امور مملکت را کسانی گرفته اند که هیچ در سر ندارند و به عنوان یک سمبول به میادین میرود میادین به نام ولسی جرگه یا جرگه مشورتی شاید به نظر جرگه گرگان که چگونه بتوانند که خون این مردم را در شیشه گذاشته و بنوشند.



خب این روزها تمام میشود و آینده می آید اینده که هیچ کس نمیتواند حس کند که با کوه نوری برخورد خواهیم کردم و شاید هم در یک فضای تاریک برویم فضایی که شاید بعد ها که به آن نگریستیم خیلی تاریک از دوران طالبان خون خوار و شاید هم صد بدتر از آن باشد حال نمیدانم های در مغزم هست که شاید برای نسل من این نمیدانم ها بیشتر از هر جرگه برایشان مهم باشد نمیدانم میان بودن یا رفتن



About the author

160