با چشمان کوچک و میشی اش معصومانه مینگرد گویی در جستجوی گم گشته اش است او در3 سالگی از آغوش پرعطوفت مادر جدا شده است .
کاکای فرشته از اثر برخورد غیرعمدی یکی از اقارب شان را به قتل رسانید آنان علاوه بر خون بها فرشته 3 ساله را از نزد پدر کلانش به بد گرفتند .
در جرگه فیصله گردید فرشته تا ایام بلوغ نزد عمه اش که شوهرش عمه اش برادر مقتول بود امانت تا بعد از مرحله بلوغ به خانواده مقتول سپرده شود .
فرشته در آن زمان کودک بیش نبود تا 11 سالگی نزد عمه پرورش یافت زمانیکه به مرحله بلوغ نزدیکتر میشد چشمان آهوانه فرشته زیبایئ اش را دوچندان دلفریبتر ساخته بود .
شوهر عمه که فریفته فرشته شده بود در کمین بود چه زمان فرشته را بدام اندازد .
در یکی از روز های تابستان زمانیکه عمه فرشته برای خریداری رفته بود ، شوهر عمه از موقع استفاده کرده فرشته را بیهوش و مورد تجاوز قرار داد زمانیکه فرشته چشمان خود را باز کرد عمه اش را بالای سر دید که اشک میریخت و به او تسلی میداد و پیهم اسرار میکرد تا ایم موضوع را پنهان نگهدارد .
فرشته که به سان فرشته پاک و صادق بود و یک سال قبل از موضوع بد دادنخود آگاهی حاصل کرده بود آشفته و پریشان بنظرمیرسید .
وقتی مادر صفی ( خشو فرشته ) به دیدن فرشته آمد فرشته موضوع را با مادر صفی در میان گذاشت خشواش که نمیخواست بیشتر از این تشت رسوای اش از آب بدر شود خواست موضوع را پوشیده نگهدارد .
مراسم عروسی بزودی سربراه گردید و به پسر خود سوگند داد تا این موضوع را پوشیده نگهدارد زیرا خشو فرشته زن مسلمان بود و به عفیف بودن فرشته ایمان داشت و کافی میدانست که در 3سالگی فرشته ظالمانه از مادر اش جدا شده است .
او فرشته را به سان دختراش دوست میداشت و مرگ شوهرش از تقدیراتالهی میدانست پدر کلان صفی که مرد ظالم بود و تپش قلبش لحظه برای انتقام جویئ نمی استاد منتظر فرصت بود .
سرانجام مراسم عروسی انجام شد کاکا که بسان پلنگ در کمین نشسته بود و انتظار رسوای برادر زاده اش را داشت متوجه که بعد از مراسم عروسی صدا بلند نشد فرصت را غنیمت شمرد و به فرشته اتهام بست که با او رابطه نامشروع داشته و موضوع تجاوز را زنا قلمداد نمود وقتی پدر کلان صفی از این موضوع آگاهی پیدا کرد بدون کدام ثبوت فرشته را در حویلی سنگسار و به خانه پدر اش فرستاد .
صفی و مادر اش در مقابلتصمیم پدر کلان ایستادگی نتوانستند فرشته بار دیگر بد بخت و آواره بی سرنوشت در چهار راه زندگی قرار گرفت.
چشمان فرشته هنوز هم آهوانه اندوه زار گم گشته اش است او در هر مرحله زندگی انتظار یک گم گشته است .