سلام من به همه ی قلم هائیکه در دست هنرمندان به خلق هنر پرداخته و ذره ای از دریای انتظار دل را آرام می سازد.
می توان از پشت پنجره وسعت دشت را دید ولی با قلم به آن دست پیدا کرد .
می توان عظمت وجودی هر چیز را شنید ولی با قلم به آن رسید .
می توان اشک را با نظاره کشید ولی با قلم تفسیر کرد.
میتوان خنده را, گریه را , تبسم و خشم را , زندگی را , مرگ را , طراوت غنچه را , خشکی دشت را , محبت را , کینه را , صداقت را , عشق و وفا را خشونت و شقاوت را بهار را , پائیز را با این درد آشنای بی صدا ولی پر تلاش در دستان غریب سرای زندگی در کاغذ سفید حک کرد , جاویدان ساخت تا همه بخوانند در زبان او , زبان عشق را .
پرواز کن با من که عمری با تو حدیث لحظه ها خواندم .
با تو که همیشه راز شنو بی بیان من بودی.
بامن پرواز کن ای همیشه آشنای من
ای قلم زیبا
باز هم سلام
سلام بر تو قلم بسا زیبا و وفادارم
سلام...
بر توئی که هر آنچه تو داشتی دیگران نداشتند
هر آنچه را که در تو دیدم در هیچ کسی ندیدم
از هر کسی بی وفایی دیدم اما.... تو را دریایی از مهر و وفا دیدم
هر آنکس بر من زخم نهاد اما تو مرحم گذار آن زخم ها بودی
هر دشمنی دیدم تو را یکپارچه و همواره دوست خود دیدم
تو که یک عمر را با من سپری کردی
تو که بعد از خدا یگانه راز شنو من بودی
تو که سخن گوی زبان بی زبان من بودی
تو با منی و مال منی
دوست دارم با تو باشم با تو که همیشه سرپناهم بودی
با تو که حقیقت گوی تمام لحظه هایم بودی
همیشه با من بمان , به دوستی تونیازمندم