یار دبستانی،صنف اول، خاطرات کودکی ، تنها غم ما،

Posted on at


روز گار شیرینی بود غمی نداشتیم


همیشه می خواستیم بدونیم که  این تصاویر مربوط به چی  و حتی برای بعضی از درسها  شعر می ساختیم


راستی اسم خانوم شما چی بود وای بد اخلاق بود مطمئنم که نه ولی خیلی ازش می ترسیدیم وقتی خوش بود ما هم خوشحال می شدیم. وقتی کارت صد آفرین رو می داد درپوست خود نمی گنجیدیم انگار  جایزه اسکار را رو گرفته باشیم وقتی مهر هزار آفرین رو می زد انگار برو روی پاسپورت مان ویزا عبور از تمام کشور ها را داده باشند خوشحال می شدیم.


زنگ تفریح


دویدن  ها


دعوا ها


وای نگم دیگه آقا ناظم داره می بینه حالا ست که صدا بزنه بیا  آخه آخه شیلنگ داره و بعضی وقها میگه می برمتون سیاه چال  با اینکه کسی تا حالا اونجا را ندیده ولی باید خیلی تر سناک باشه.


تنها غم ما نوشتن مشق هایمان بود هر روز دیکته اگه 20 می گرفتی وای چه حالی می داد فرداش مشق نداشتی  ولی گرفتنش مانند ردشدن از هفت خان رستم بودخوب دیگه ساعت آخر مشق های فردا رو خانوم می ده از یک تا چهل به عدد حروف یک بار از روی درس بادام و یه املا شب  بچه  ناراحتا خانوم زیاده دیگه آخه آخه نمیشه نوشت ساکت ساکت اگه حرف بزنید جریمتون می کنم با یک نگاه ملایم خوب باشه از 1 تا 30 باشه ولی خوش خط. وای صدای زنگ صر وصدا بلند می شود گویی زندانیان که به خاطر کودتا دستگیر شده بودند آز اد شدند با وجود حرفهای مادر از خیابان درست رد شوید از روی خط عابر رد شوید باز هم با سرعت همانند بچه آهو از این سو به آن   .


. .  


تنها غم ما نوشتن مشق هایمان بود هر روز دیکته اگه 20 می گرفتی وای چه حالی می داد فرداش مشق نداشتی  ولی گرفتنش مانند ردشدن از هفت خان رستم بود     



About the author

nematkakar

به نام خدا نعت الله کاکر هستم. تحصیلات ابتدایی خود را در کشور ایران به پایان رساندم و تحصیلات لیسه خود را در شهر هرات در لیسه سیفی به اتمام رساند. بعد از سپری نمودن امتحان کانکور به پوهنحی کامپیوتر ساینس راه یافته و در سال 2013 آن را…

Subscribe 0
160