زنگ انشا

Posted on at


به نام هستی بخش هستی


  به خاطری که مجبور بود هم کار کند و درس بخواند یادش رفته بود که انشا بنویسد سر ساعت انشا با خود ش فکر کرد که بابا بی خیال هر ماه یک بار همه به ما نوبت نمی رسه پس بیخیال خدا کنه استاد امروز هم اسم ما رو نخونه .


ولی از شانس بعد اقا معلم امروز اولین نفری که اسمش را خواند امیر حسین بود


امیر حسین که مو به تنش سیخ شده بود با صدای لرزان گفت آقا آقا ما رو میگین.


استاد: آره توبیا تا حالا هیچ انشای نخوندی 


بالاخره دل به دریا زد و با دفتر سفید انشا به جلوی صنف رفت


و شروع کرد


به نام خدا


موضوع انشا مورچه


مورچه یکی از مخلوقات و آفرینشهای بسیار عجیب خالق ما است. این حشره در اعماق زمین برای خود شهر های آباد کرده است که شاید بشر فکر آن را کرده نتواند. در این شهر ها تمام چیز بر حسب قوانینی است که بزرگان مورچه ها تصویب می کنند می باشد. چهار راه ها ، بیمارستان ها ، فکرش بکنید پلیس ها شون وقتی کسی خلاف می کنه میگرنش و ان ها رو زندون می ندازند راستش بگم باچشم ها خود این دیدم چون یه روز که داشتم که به خونه مورچه ها نگاه می کردم یه مورچه با سرعت بیرون شد و بعداش چند تا مورچه دیگه به تعقیب ش بیرون شدن و گرفتنش و کشون کشون بردنش تو لونه. و فقط خدا مون می دونه که باسش چند روز حبس ببرند .ولی به هر حال مورچه  ها خیلی زحمت کش هستند فکر کنم که مورچه ها یک کمک بزرگ به شهرداری هم می کنند چون اگه هرکدوم ماهی 1 گرام آشغال از روی زمین دور کنند می دونید چقدر می شه.  راستی  بعضی وقتها فکر می کنم خدایش اگه وزارت کار و امور اجتماعی که مورچه ها داشتند ما هم  همچین وزارتی داشتیم هیچکس بیکار نمی موند حتی بعضی شبها  که از خواب بلند میشم میبینم که یه لشگر مورچه که خوب هم نیست اسمشون بگذاریم دزد دارن نان ها از داخل  جا نونی ما انتقال می دهند. راستی داره کم کم از اخلاق شون یاد میره که بهتون بگم واقعا خیلی با معرفت و با اخلاق هستند توجه کردید  مورچه ها وقتی به هم می رسند شاخکه های خودشون به هم مزنند من که می گم این کارشون همون سلام علیک و روبوسی ما  آدم ها است.


و همچنین به نظر من این موجود  خیلی با اهمیت است چون در کتاب ما قران کریم هم  در مورد ش آیه ها هست. و هم چنین سر نوشت بعضی از بزرگان رو تغییر داده خودم تو یه کتاب خواندم که گفته شده بود وقتی یک سر لشگر از همه جا نا امید داخل یه خرابه افتاد بود و آرزوی مرگ می کرد نظرش رو یه مورچه جلب کرد دید یه مورچه با وجود اینکه چند بار برو روی دیوار دانه گندم را بالا می برد و می افتاد باز هم نا امید نشد تا که این که بلا خره دانه را بالا برد و این باعث شد که فرمانده پس به جنگ بر گردد و کشور خود را از دست شورشیان نجات دهد. حالا من نمیگم شما بگید واقعا ما انسان ها بی رحم نیستیم که بعضی وقتها بدون توجه اونها را لگد ما می کنیم. وفکر نمی کنیم که وقتی که شب مورچه ای را که ما کشتیم  برنگرده خانواده اش نگران می شوند که چرا بر نگشت.پس بیاید آدم های خوبی باشیم و نه تنها مورچه ها بلکه به تمام مخلوقات خداوند ارزش قائل شویم و بی گناه آنها را از بین نبریم.


تمام


وقتی که امیر حسین به این جا رسید چشم ها بسته و گوش ها ش کاملا باز بود و فقط منتظر این بود که استاد بگه این چرت و پرت ها چی که نوشتی که ناگهان صدای تشویق دست های استاد و هم صنفی ها به گوشش رسید و استاد گفت این انشا مستحق نمره 20 و صد آفرین هستش خم شد که مهره صد آفرین را از کیفش برداه که ناگهان عینک های ش افتاد و شکست باصدای بلند گفت ای بابا حالا دیگه چشم هام به خوبی نمی بینه. عیب نداره باز هم دفتر تو بیار تا حداقل نمره 20 را برات برسونم.




About the author

nematkakar

به نام خدا نعت الله کاکر هستم. تحصیلات ابتدایی خود را در کشور ایران به پایان رساندم و تحصیلات لیسه خود را در شهر هرات در لیسه سیفی به اتمام رساند. بعد از سپری نمودن امتحان کانکور به پوهنحی کامپیوتر ساینس راه یافته و در سال 2013 آن را…

Subscribe 0
160