خرگوش مغرور

Posted on at


یکی بودیکی نبود.درزمانهای قدیم دریک جنگل سرسبزحیوانات وپرنده گان زیادی زندگی میکردند.درمیان این حیوانات خرگوشی بودکه به سرعت وقدرت دویدن خودبسیارمی نازیدوادعامیکرد که کسی نمیتوانداورادردویدن شکست دهد



روزی یک لاک پشت به خرگوش مغرورگفت:بیاباهم مسابقه بدهیم.خرگوش بسیارخندید وبا تمسخرگفت:خوب ازهمین حالامعلوم است کی پیروزمیشود! من همیشه اول هستم.لاک پشت بامهربانی گفت: توراست می گویی ولی بااینحال بازهم بیا باهم مسابقه بدهیم.خرگوش قبول کرد.قراربراین گذاشتندکه صبح زودبا طلوع خورشیدازکناردرخت بزرگ جنگل تابالای تپهٔ سرسبزکنارجویی که درجنگل بودشروع به دویدن کنند،هرکس که اول برسد او کامیاب است. فرداصبح باطلوع خورشید مسابقه آغازشد.لاک پشت آرام می رفت.خرگوش باسرعت زیادشروع به دویدن کرد



مدتی گذشت خرگوش که بسیارجلورفته بودایستادوپشت سرخودرا نگاه کرد،خیلی خندید چونکه لاک پشت عقب مانده بود.باخودش گفت بهتراست کمی استراحت کنم وبعد باتوان بیشتری بدوم،به کناردرختی تکیه داد.بدون اینکه متوجه شودخوابش برد.لاک پشت همانطورآرام آرام به راه خود ادامه میداد.وقتی خرگوش چشمانش رابازکرد دید که خورشید درحال غروب کردن است.تازه فهمیدکه بخواب رفته وزمان راازدست داده است؛وقتی پشت سرش رانگاه کرد ازخرگوش خبری نبود.باسرعت به دویدن شروع کرد امافایده ای نداشت زمانیکه به بالای تپه رسید دیدکه همه حیوانات لاک پشت را تشویق میکنند واو را بالای دستهای خود بلند کرده وهورا میکشند



همه ازاینکه خرگوش مغرورناکام شده وبه جزای غروربیجایش رسیده بود خوش بودند


بله عزیزان!غرور وتکبرعاقبت خوشی ندارد.همه دردادگاه خداوندعادل یکسان هستیم مگردرعلم وایمان وتقوا.تواضع و فروتنی،مهربانی وبی کبری ازصفات پسندیده ای هستند که خداوندبزرگ این صفات را برای انسانها می پسندد


 



About the author

nooriya

نوريه عرفانيان استاد درليسه عالي نسوان تجربوي

Subscribe 0
160