صلحی که من می خواهم آن است که هر آه ،,آه به ها ها تبدیل شود ،صورت بچه یتیم از اشک خنده پر باشد مین های کنار جاده تبدیل به خاکستر شود و تفنگ ها را به خاطر بوی تعفن شان به خاک یکسان شود. در تمام لغت نامه ها در معنی جنگ نوشته باشد "چیزی که دیگر وجود ندارد" حتی در افسانه ها..
روزی که در 15 دقیقه اخبار هر شبکه کشورم نام کشته ویا زخمی برده نشود و دیگر نشنوم که مکتبی به خاطر تهدید بسته شده یا شاگردان مسموم شده اند.روزی که نبینم که هم وطن ها ی من در سردی زمستان دردشت صبح را شب می کنند و سرمایه تجاران در دیگر کشور ها خرج می شود.
صلح برای من روزی است که در هیچ مکان دولتی رشوه در میان نباشد و روابط بر ضوابط حاکم نباشد
روزی که در کشورم بزرگان بگویند قومیت یک کلمه ای است که ما از او متنفریم و هر که از این به بعد این کلمه را به زبان براند از افغان زمین تبعید خواهد شد
آن روز خواهد بود که سرود ملی کشورم به گونه ای خوانده شود که حتی در آن هم نام قومیت ای نباشد یعنی اصلا قومیت دیگر در ذهن ما نباشد
روزی من ، تو شویم فقط تو یعنی از خود بگذریم برایم هم تو برای من، من برای تو آنها برای ما و ما برای آنها شویم برادر
..
صلح رویایی من یعنی در هیچ جا منقاشه نباشد .حتی در ریاضی زمانی که گفته میشود یک جمع یک همه بایک صدا بلند گوییم یک.
شاید برای بعضی ها خنده دار باشد ولی رویایی من همین است.