مادر جان برگرد خانواده و منزل بهشت گونه ات را شاد و خرم بساز

Posted on at


 


مادر جان خاطراتت بر در و دیوار خانه نقش بسته عاطفه و محبت های گل های گلدان را احساس می کنم صدای گرمت را در آشپزخانه و راهرو های دهلیز می شنوم نگاه های پر از مهر و دلسوزی ات را در همه هوای منزل لمس می کنم گرمای محبتت در نقاشی ها تابلو ها پرده ها و...  خانه در تصویرت که ایستاده ئی یا راه میروی تماشا می کنم


صدای گرم و مملو از عواطفت را از میان درختان سیب و تاک های انگور و شرشر جویبار ها و شگوفه های باز شده می شنوم نسیم صبحگاهی آشنائی دیرینه ات در پنجره ها پرده ها می پیچد و ترا صدا می زند دروازه ها و میز و صندلی های پذیرائی و اطاق خوابت و آینه میز آرایشت شادابی و زیبای خود را از دست داده اند همه شان چون عاشقان بی قرار در هجران با اندک صدای به گفتگو و پیچ پیچ با هم میپردازند و لحظه یی شاد و سر حال می شوند که این صدا ها صدای پاهای عزیز شان است که می آید و بر در و پنجره ها ترک کی کنند تا چهره زیبایت را ببینند و دستان گرمت را بر وجود شان احساس کنند.


برای قهر و خشم ها و ناز اداهایت عاطفه و محبت هایت همه دلتنگ و غمگین اند پاپی پشمالو و پشک سفید دیگر شوخی و جست و خیز ندارند سعی می کنند در گوشه های دور از چشم ما خود را پنهان کنند و دلتنگی و بی صبری خود را پاپی با ناله های شبانه و گربه با میو میو های مکرر اظهار می کنند و هر دو با پرشه کوچکی به طرف درب ورودی منزل با هیجان و شوق می دوند تا با دیدنت خود را در آغوشت بیندازند و بر کفش و پاهایت خود را لوس کنند.


کبوتران سپید قمری ها گنجشک ها و سایره ها دزدانه به شاخه درختان سیب پرش و گردش می کنند قمر ها و کبوتران دیگر غنبر نمی زنند گنجشک ها سرو صدا و جیک وجیک براه نمی اندازند سایره ها خاموش و غمگین بر چوبک های قفس جست و خیز می زنند و نغمه های پر شور شان را خاموش کرده اند.


مادر جان بی صبری و دلتنگی ها و تنهای ها و نبود تو بر روح و جان ما چه اثرات منفی و ناخوشایند بجا گذاشته فقط و فقط خالق مهربان میداند عقده ها و کمبود وجود گرانبهایت و روح پر الهام و محبت های فرشته گونه ات همه شادی ها و خوشی ها را از ما گرفته و هر یک از ما چون اسکلیت های سرگردان و بی روح در خانه حولی و اطاق نشیمن نشست و برخاست می کنیم خانه ما تبدیل به منزل و مسکن ارواح و قبرستان خاموش و ترسناک شده گرمای خانه روح منزل جان و نفس شادی ما تو بودی پرتو افشان چراغ و روشنی های نغمه و ترانه و سرود وجود گرامی و عزیز تو بودی تو بودی که فرشته ها و حوران بهشتی به خانه می آمدند با عطر و بوی دل انگیز زنده گی ما را شادی و سعادت می بخشیدند دیگر هیچ جای گرمای ندارد.


       و نوای ندارد قهر و خشم و غرور بی جای و لج بازی و زور گوهای تو و رفتن بی صبرانه ات زنده گی را بر ما و تمام موجودات زنده و بیجان منزل به زنده گی بیروح خاموش و سکوت تلخ تبدیل کرده جانمازت از دوریت بخود پیچیده و در گوشه اطاقت خود را پنهان کرده زود باش زمان بر نمی گردد بر اسپ تیز پای گذشت و محبت تواضع و قناعت سوار شو به خانه ات به هستی ات به مقصد واقعی ات خود را برسان تا گرد و غبار و دود های غم آلود و نفرت بار از درو پیکر و درد هجران از چهره های گرفته و اشک های حسرت و سوزان از چهره ها و چشمان ما محو و نابود شوند همه منتظر لحظاتی هستیم که درب منزل باز شود و قامت رعنایت را در آغوش گیرم و با اشک شوق دیدار چادر و دامنت را شستشو دهیم زود باش عجله کن دیگر طاقت و توان بردن بار سنگین دوری و جدای ترا نداریم برگرد مادر خوب و فرشته بی مثال خداوندی.



About the author

SoniyaAkbarzade

soniya is a student in mahjuba hiravi high school ,enroled in school on 1384 she will graguat from school on1393 and soniya did a three-year competency test and she want to become adoctor in the future.

Subscribe 0
160