راستی وصداقت هرگزگُم نمیشود

Posted on at



درزمانهای قدیم درکنارجنگل سرسبزی که دریای زیبایی نیزدرپهلوی آن بود مردفقیری همراه خانواده اش دریک کلبه چوبی زنده گی میکرد.این مرد تبرکهنه ای داشت که دسته اش ازچوب بود.هرروزآنرابرسرشانه اش گذاشته به جنگل برای شکستن درختان خشکیده میرفت.درهنگام عصرچوبها راجمع کرده وبرای فروش می بُردوازپول آنهاآذوقه خانواده اش را تأمین میکرد



دریکی ازروزهابعدازشکستن مقدارزیادی چوب خسته ومانده شده بود.خواست تاکمی استراحت کند.تبرخودرا ازشاخه درختی که درکناردریابودآویزان کردوخودش هم نشست تادمی راست کند.ناگهان تبرش به داخل دریا افتاد.مرد بیچاره حیران نگاه میکردونمیدانست چکارکند.آب دریاهم زیادبود.فقط سرش رابه طرف آسمان بلندکردو گفت: خدایا!حالا چه کنم؟چگونه آذوقه خانواده ام راتهیه کنم؟



درهمین هنگام ازداخل دریا یک پری دریایی زیبایی که دردستانش یک تبربادسته نقره ای بودبیرون آمد.مردباتعجب به اونگاه میکرد



پری گفت: این تبرازتوست؟ مردمیخواست بگوید بله ازمن است تابافروش آن تبردسته نقره ای پول زیادی به دست آورداما ازخدای خودترسید که دروغ بگوید پس گفت: نه،تبرمن دسته اش چوبی است.پری تبرنقره ای را کنارمردگذاشت ودوباره به زیرآب رفت وبعدبایک تبردسته طلایی ازداخل آب بیرون آمدوازمردپرسید: آیااین تبرازتوست؟ مردنگاهی به تبرانداخت وجواب داد: نه،تبرمن کهنه وچوبی است.پری این تبررا نیزدرکنارمردگذاشت وبرای بارسوم به داخل دریارفت.بعداز چند لحظه ای ازآب بیرون آمدودردستش تبرچوبی مردبود.پرسید: آیاهمین تبرازتوست؟ مردگفت: بله،همین است.پری دریایی به طرف مردآمدوگفت: توانسان صادق وراستگویی هستی وراستی وصداقت هیچوقت گم نمیشود؛این دوتبردیگرهم ازتو.چوب شکن فقیربیسارخوشحال شدوباذوق هرسه تبرباخودبردتاتبرنقره ای وطلایی رابفروشد وپول آنهامایحتاج خانواده اش راتأمین کند


بله! دوستان عزیزنتیجه راستی وصداقت خوشی وخوشوقتی است ودرنزد خداوند بزرگ پاداش عظیمی دارد



About the author

nooriya

نوريه عرفانيان استاد درليسه عالي نسوان تجربوي

Subscribe 0
160