خاطرات من وشخصیتم
من دختری هستم که در زندگی یعنی از زمان تولد تا حالا به فرازونشیب های زندگی اشنا شدم ون خاطرات زیادی دارم حالا از نظر چطور بودنش به انواع زیادی
چه تلخ چه شیرین دوستان زیادی دارم از صنف اول تحصیل ومکتبم شروع تا حالا که 18 سالم است واز مکتب یا تحصیل ابتدایی زندگی هم فارغ شده ام اید
اگر حساب کنم خاطرات خوب وبدم را اید بد بیتر باشد چون با این سن که دارن شاید 12 سال زندگی من به اشک سپری شده باشه البته بعد کودکی هایم. من همیشه از زمان کودکی یک دختر زود رنج وشاید خیلی نازدانه کلان شدم مه همه دوستانم را خیلی دوست دارم بیشتر از خودم از کسانیه با من خوب خوبدن خوشبختهارا بمن دادن از کسانیکه بد بودن مه صاحب تجربه کردن بهترین ها خاطرات شیرین بدترین ها عبرت در زندگی وحسودها بمه اموختن که مه چقدر باارزشم از همه دوستانم ممنونم یک عالم
مه اکثرا در هر جای رفتم دوستهای شیرین زیادی پیدا کرداز همه خاطرات خوبی دارم همه بمه باارزشن
ان بهترین خاطره زندگی منه از داشتن دوستهای چون شما ها خاطره بعدم از خودم اینه که من خیلی دختر رویایی هستم زندگی به خودم ساختم همه رویا خیالاتیکه هیچ گاه شاید به حقیقت نپیوندد اما بمه شیرین است
همه میگن زندگی خودت را با این رویاهای بی بنیادت خراب میکنی اما کاری از دستم ساخته نیست
همیشه با رویاهام در گیرم حتی قسیمی شدم که از این دنیا توقع دارم که به رویاهام فقط بوده میتواند این بزرگ ترین شکستم است که خودم بخود اماده کرده ام من دختری ام که به زندگی کوششم این بوده که به ارزو هام دست بیابم اما او ارزوهایم بوده که همیشه از من فرار کرده به این دنیا هر ارزویم بمه همچو شمشیری شده که هربار بمه صدمه رسانده این بدترین خاطره من است که هیچ گاه نمیخوام به حقیقت روبرو بشم وهمیشه هم به دنبال حقیقت بودم
خاطرات شیرینا از 100 % شاید 69 % با فامیلم بوده زندگی من با فامیلم همیشه ل
لحظاتی بوده که به کودکی ارزوی انها را داشتم زندگی من با دیگر دختران شاید خیلی استثنایی باشه وعلتش فقط پیش خودم است و رنجش اینه که هیچگاه نمیتوانم ابراز کنم اما فقط بعنوان علت عمده اش نازدانه بودنم است .
همیشه فامیلم به خواسته هایم توکه نشان داده اند وهر چیز که خواستم چی به توانشان بوده یانه بمه مهیا کرده اند و امروز این بزرگترین رنجم شده که مه وقتی از فامیلم دور بشم ایا کسی خواهد بود که به همه خواسته هایم توکه نشان بده
میترسم از اینکه من از کودکی تا حال عادت به براورده شدن خواسته هایم بوده در صورتیکه کسی نتواند پوره اش کنم بدر جور بشکنم وتا حالا هم 2 بار این اتفاق افتاده وخودم از شکستنم خبر بودم وبس شکستنم بدتر از شکستن دل فرهاد است ارزو دارم این عادتم بمن مشکل ساز نباشد چون فکر نکنم به باقی ماندم به این زندگی باشد
خاطراتم با همصنفیان همراهام بوده من 4 دوست دارم که بین تمام دوست هام بهترین وشیرین ترین خاطرات را بمه گذاشتن جز لبخند بمه جیزی هدیه نداده اند اونها تمام غرورم به بین دوستایم هستن من با هر کسی اشنا شده بودم اشنا شدم هیچگاه فراموش نمیکنم هیچگاه دوست دارم همه دوستانم را
یکی از بهترین خاطرات من به نوروز بود با فامیلم نوروزیکه هیچ جا نرفتم وبه خانه باهم نوروز زیبایی را
گذشتاندیم به همان منطقه که ما زندگی میکردیم همه رفته بودند به تفریحگاه ها اما ما به خانه وفقط صدای خنده
وشادی ما بودو بس او لحظات بهترین بهترین لحظات زندگی من بود هیچگاه فراموش نخواد کردم شاید این بهترین نوروز زندگیم بوده باشد
شیرین ترین لبخندیم که از عمق دلم شاید خندیده باشم لحظه بود که به خانه ما مهمان امده بود وبعد مه میوه اوردم که بین میوه ها خیار هم بود چون مه عجله داشتم نمکدانی ها را عوضی اوردم یعنی بجای نمک داروگرم
ووقتکه مهمان بالای خیار ها بجای نمک داروگرم مینداخت بعد خوردن یک خیار تازه فهمید که داروگرم است وگفت چیقدر نمکها شما تند است این خاطره خیلی بمه جالب بود از هر لحاظ.