مردم حمال و امام زمان

Posted on at


به نام الله


 



 


 


 


 


 


 


یکی از بزرگان و عالمان دین می گوید که در بازاری دکانی داشتم و یک حمال چند وقت می شد از بازار رد می شد و به ما سلام می گفت و با ما هم کمی رفیق شده بود ما هم گفتیم عیب ندارد بگذار یکی از مریدان ما هم این حمال باشد تا یک روزی مرد حمال به نزد ما آمد و گفت آیا می توانم از شما خواهشی داشته باشم اگر وقتی کاری داشتم به تو مراجعه کنم ما هم گفتیم بله کدام عیبی ندارد


تا اینکه یک روزی به خانه  رفتم و خانم ام به من گفت امروز یک مردی آمده بود در خانه  وا این آدرس را داد و گفت که تو به آن سر بزنی به آدرس رفتم دیدم قبرستان و جای مورد نظر را پیدا کردم و بلاخره دیدم بله هما ن شخص حمال در حالت مریضی قرار دارد و گفتم بیا برویم تو را به داکتر ببرم


ولی آن گفت نه قرض از مراحمت من این بود که تو فردا بیایی چون من کسی را ندارم مر ا  کفن و دفن نمایی به او گفتم مگر تو علم غیب داری که فردا خواهی مرد هی صحبت را عوض می کرد تا اینکه بلاخره گفت آقایم به من گفته من گفتم آغات کی هست گفتم امام صاحب زمان گفتم مگر تو امام زمان را دیده ای گفت بله هر هفته به من سر میزند


شوکه شدم گفتم من عالم بزرگ این شهر تا حالا این شخص بزرگوار را ندیده ام ولی تو چگونه هر هفته با وی ملاقات می کنی


گفت جوان که بودم عاشق این گشتم تا که با امام صاحب الزمان ملاقات نماییم تا اینکه موفق به این کار شدم در زمان خدا حافظی به امام گفتم می شود شما را زود به زود ببینم امام برگشت به من گفت قول می دهی که انسان خوبی باشی و من هم از همان زمان انسان خوبی ماند و امام هم به قول خود وفادار ماندم



.



About the author

nematkakar

به نام خدا نعت الله کاکر هستم. تحصیلات ابتدایی خود را در کشور ایران به پایان رساندم و تحصیلات لیسه خود را در شهر هرات در لیسه سیفی به اتمام رساند. بعد از سپری نمودن امتحان کانکور به پوهنحی کامپیوتر ساینس راه یافته و در سال 2013 آن را…

Subscribe 0
160