گاهی اوقات رابطه ای ما بیانگر چیزهایی که ما در جستچوی آنها هستیم نیستند . بلکه بیانگر رابطه هایی هستند که ما در گیر آنها شدیدم به هر دلیلی
.
مهترین چیز این است که ما بعضی اوقات نمی توانیم انتخاب کنیم که یک رابطه را شروع کنیم یا آن رابطه را قطع کنیم . چون در آنجا ما تصمیم گیرنده نیستیم .
ما رابطه های گوناگونی داریم همانند را بطه های اجتماعی ، کاری و شغلی ، خانوادگی ( خانواده ی اولیه ) اما مهترین آنها رابطه ی عاطفی است .رابطه ی عاطفی در چند لایه وجود دارد که شما عزیزان می توانید ببیندی که در کدام لایه قرار دارید:
لایه ی صفر : بیچاره هستید چون در هیج رابطه ی عاطفی وارد نشدید و انگشت به دهان هستید ( لطفا اقذام کنید و خودتان را به لایه ی اول برسانید )
لایه ی اول : رابطه ی غیر رسمی در غالب دوستی اما این رابطه عمق پیدا نکرده و در داخل آن تعهد یا شور و هیجان زیادی وجود ندارد .
لایه ی دوم : رابطه غیر رسمی در غالب دوستی اما این رابطه عمق پیداکرده که منجر به تعهد و حساسیت نسبت به طرف مقابل شده است که در این لایه معمولا خانواده ها در جریان هستند و یا اینکه از این رابطه بویی برده اند .
لایه ی سوم : رابطه ی رسمی که خانواده ها در جریان هستند و شاید نامزد و یا در عقد هم باشند
لایه ی چهارم : ازدواج رسمی و ممکن است که چند وقت یا ماه یا جند سالی از ازدواجتان گذشته باشد .
لایه ی پنجم : رابطه وارد شکست شده و شما از همسرتان جدا شده اید و دوباره بیچاره شدید اما نه همانند لایه ی صفر بلکه خیلی بد تر از آن حالا اگه تازه جدا شده باشی تازه اول درد سرها و بدبختی هایتان است
نکته : زمانی که به اشتباه بودن یک رابطه پی می بریم و تصمیم داریم که این رابطه را کنسل کنیم وادامه ندیم متاسفانه این رابطه ی نادرست آنقدر عمیق شده که کنسل کردنش کار خیلی سختیه .... اما یادتان باشه که امکان پذیره
اما داستان اصلی چیه ؟
داستان اصلی اینه که گاهی اوقات واقعا دوستش داری از صیم قلب کنارت هست اما بازم تنها هستی ( که در اصل نیست ) واقعا چرا این گونه است ؟
دلیل اصلی این است که دوست داشتن با هم فکر بودن با هم فاصله ی زیادی داره . دوستش داری اما زمانی که کنارش هستی حرفی برای گفتن نداری یا اگر هم حرفی داری این حرف ها تولید آرامش نمی کنه و این بده که همان فاصله ای است بین دوست داشتن و هم فکر و هم سطح بودن .
گاهی ممکن است که دوستش نداشته باشیم اما هم فکر و هم سطح باشیم . زمانی که کنار هم هستیم احساس هم فهمی و آرامش خالی از لذت می کنیم اما تولید لذت برای هم نمی کنیم . چون هم فکرهستیم و هم سطح اما دوست داشتنمان ضعیف و کم رنگ است ( کشش جنسی نسبت به هم نداریم ) به همین خاطرهست که گاهی
تنها و بی کس هستیم در حالی که دوستش داریم و در عین حال دوستان زیادی هم داریم ( در حالی که زمانی که ما در بعد عاطفی احساس تنهایی بی کسی می کنیم دوستان هم جنس ما کار خاصی نمی توانند بکنند )
این یعنی ورود به یک رابطه ی نادرست و نابرابر