چــرخ و فلکــــــــ

Posted on at


نمی خواهم در سیاهی چرخ و فلک قرار بگیرم  نمی خواهم در تاریکی قرار بگیرم نمی خواهم در وسواسه ها قرار بگیرم


تو مرا دوست قبول کردی اما دل به جای دیگری بستی تو مرا همدمت دانستی اما هوشت جای دیگری بود


نمی دانم که تو در زندگی شکست خوردی یا من چون سراریزه این همه مشکل ها شکست در زندگی است


 


این چرخ و فلک در جوانی مرا شکست داد


هوش حواسم به فکر آینده ام بود


آینده ای که بسیار اندیشه ها در آن گنجانیده بود اندیشه که در قلبم جا دارد وقتی او را به یاد می یاورم قلبم به تپیدن شروع می کند


اندیشه که تمام لحظات خود را صرف به خاطر او فرامش کردم داغ بی وفایی تو هنوز در دلم است



اما هنوز هم قلبت را ملامت نمی کنم دلت را ملامت می کنم قلبت هر چه که می خواست انجام می دادی اما دلت جای دیگری بود


تو روزگاری بودی که در زندگی ام آمدی روزگاری که رفت و دوباره نیامد آمد به قسم دیگری اما دانستم که چقدر تغیرات در او آمده


او به مثل درنده بود که می خواست انسان بدره


اما افسوس به خانواده تو کشیدم افسوس به تربیه دادن خانواده تو کشیدم و حال فهمیدم که در سیاهی چرخ وفلک قرار دارد


با این اندیشه و فکری که تو داری هیچ وقت نمی توانی خود را از این تاریکی نجات بدهی دردی در تو نهفته


نویسنده :فاطمه فرح



About the author

samira_noori

she is lade which lives in Kabul and love her Afghanistan

Subscribe 0
160