دو قطب٬ دو طرز تفکر و دو فرهنگ متفاوت چه در شرق و چه در غرب٬ چه در پیشرفته ترین و چه در عقب مانده ترین کشورهای جهان٬ بامولفه ها و تعابیر جداگانه از حقوق به میدان مشاجره آمده اند.
یک گروه با تکیه به روایات و شواهد و عقاید خودشان گویا ضعف ونقص جسمانی و عقلانی زنان را دلیل آورده با شدت تمام از حضور زن در اجتماع و انظار جلوگیری میکنند.
و توان زن را در مقابله با مشکلات روزمره٬ناچیز قلمداد مینمایند. تجربه ثابت کرده است که این گروه از دانش کافی در محتوای ادیان سماوی شگردهای دانش و حقوق مدنی٬ بهره ی لازم نداتشه و یک نوع خود محوری و غرور مردانه ای آنها سبب میشود که زن را از اکثر حقوق و آزادی های طبیعی و خدا دادی اش٬ محروم سازند. در جبهه مقابل٬ عکس قضایای فوق به ملاحظه میرسد٬ این گروه روشنفکران عملی و دینی٬ اهل سواد و دانش و کتله های بزرگ اشخاص منوراند که زن را نیمی از ساختمان جامعه دانسته و او را انسان مستعد٬ متفکر و با وقار و همطراز و همسر مرد میدانند. این ها کسانی اند که جامعه ی بدون زن را معیوب و توسعه وتکامل آنرا بدون وجود زن٬ ناقص و نا تمام میدانند.برمبنای تفکر این کتله زنان نباید به صرف(جندر) زن بودن و جنسیت شان در حصار خانه ها محبوس بمانند و به موجودات صرفأ مصرفی و استهلاک مبدل کردند و هیچگونه تولید و توشه ی نداشته باشند.
برخی به این عقیده اند که بیشتر تمایلات مردانه و هوسهای آشکار و پنهان مردان٬ زنان را به حلقات انحرافات اخلاقی و همان فسادی میکشاند که قرن ها و سال ها است به محور بحث و مشاجره ی موافقان و مخالفان این نظریه قرار دارد.اما شرط عمده٬ در این خصوص تحفظ تعادل و احترام به حد میانه روی است. چیزی که ضروری و طبیعی و مهم جلوه میکند٬ حضور فعال و همیشگی زنان در اجتماع و در خطوط تولید و حوزه های فکری و فرهنگی در کنار مردان است.شکی نیست که این مامول باید با اصل احترام به حقوق و کرامت دیگران٬ به ویژه مطابق٬ به قوانین نافذه ی همان کشور و در کشورهای اسلامی برابر با دستورات دینی٬ حفظ حجاب و عفت زنان٬ تامین شود.