دختر گلم لطافت

Posted on at


دختر گلم لطافت


 


بهار آمد بهار من نیامد


نگار آمد نگار من نیامد


دلم تپش ها داشت شب وروز


طبیب دل بیمارم نیامد



 


 


چشمانم منتظر ماند به دیدارش


آرام بخش جان بیقرارم نیامد


چه سازم باسر سودای خود


چه سازم با دل هرجای خود


به جان گفتم غم عشق را از سربدر کن


برای روزگارت فکر دیگرکن


گل های این زمانه کاغذی گل اند


بوی نمیدهند وفایی نمیکنند


 


 



 


 


درد دلت را بگو بگو به آینه


تاکه سبکبار شوی زپارینه


به روزگار مه سپار سرنوشت خویش


زنده گی راخود بساز درسرشت خویش


از هزار آرزو یکی بجامی شود


از هزار امید یکی براه میشود


 


 



 


غم وغصه بردل مه بند


شادی ودرد در لحظات زندگی میگذرند


لحظات


عمر غنیمت شمار دخترم


زندگی را به خیالات بیهوده مسپار دخترم



About the author

nazakat25

نزاکت آزرم متولد شهرهرات 1372
محصل شرعیات
وظیفه معلم

Subscribe 0
160