خدایا به وسعت آسمانت
دلم پر است,از دست آدمهایت....!!!
در کشوری زیست دارم که مردمانش به گونه ای بد به من مینگرند.به خاطر چی؟؟؟آیا آدم بدی هستم؟یا به خاطر اینکه مورد درخواست,یا علاقه ی عام نیستم؟؟
نه........!!!!
به خاطر اینکه یک دختر هستم.اسمم دوشیزه است باید به خاطر اینکه مجازات بشوم.چون تنها گناهم دختر بودنم است.متاسفانه در این جا که زنده گی میکنم زن هیچ حقی ندارد.اینجا اگر یک بانو دنبال تحصیل را بگیرد جرم شمرده میشود.....
اگر کار کند اسم هرزه گی بر رویش گذاشته میشود...!!!
آری آری چون "بانو" است.زمانی که به رویاهایم مینگرم و میخواهم به ثابت بودنشان برنامه ریزی کنم آخرش جز بن بست چیز دیگری نمیبینم.چون نمیتوانم.نتوانستم این نیست که آرزویم را بر آورده کرده نتوانم این است که مرد هم این را نمیخواهند.آرزو هایم را نمیپذیرند.چون به نظر آن ها من یک فرد ضعیف و بیکاره هستم ولی چنین نیست!من میتوانم اگر من را بگذارند,اگر همدستم شوند,اگر به گونه ای به من بد ننگرند میتوانم.
میخواهم همانند دیگر بانوانی که در دنیا زنده گی میکنند,زنده گی کنم.دست به آرزوهایم بزنم از اینکه هر فرد جامعه ام مرا یکطرفه قضاوت میکند به تنگ آمده ام.
از اینکه وقتی شانس درس خواندنم بیرون میآید پدرم می گوید اجازه نیست.فقط به خاطر اینکه حرفهای مردم این شهر برای پدرم مهمتر از آینده ی من است.این حرف ها مانند یک بغض بین گلو و صدای قلبم را گرفته که حتی اجازه فریاد کشیدن را ندارم چون دختر هستم.
تصمیم زنده گی ام را باید دیگران بگیرند آیا خودم انسان نیستم؟؟نه...!چون دختر هستم,مردمان شهرم اینگونه میگویند.باید صدایم را بلند نکنم,چون مورد لت و کوب قرار میگیرم آنها اینطور میخواهند.باید خاموش باشم...
هر وقت که با چنین رویداد ها روبه رو میشوم با خودم میگویم این نیز بگذرد.چون کاری از دستم بر نمی اید آنها این چنین میخواهند.منی که با خنده هایم مثالی,از ضرب المثل ها هستم.نه اینکه از حقم دفاع کرده نتوانم.صدایم را نکشم,چون یک دختر هستم.منی که همیشه باید خوب باشم و خوشحال.تونمیتوانی بفهمی و البته برا ی من عجیب هم نیست چون تو,من نیستی؛پس لطفا خود سرانه قضاوتم نکن......!!!!
فاطمه قاضی زاده
٬خوانندگان گرامی
برای خواندن مطالب قبلی فلم انکس من میتوانید پیوند زیر را دنبال نماید: