نامش را نوران نهادند
اما
دلي دارد بي نور
روح روانش حيران وسرگردان
ديده گانش كم نور وگريان
جسمش خميده وتكيده
قلبش محزون وافسرده
لبانش به خنده اي خشكيده
زنده گي مُهرسكوت براوكوبيده
روحش حقارت وخواري را
چشمش اشك هميشگي را
جسمش سياهي درد را
قلبش فشارزنده گي را
خيلي وقته پذيرفته