دیگر افسوس نخواهم خورد

Posted on at


 

چند سال پیش زمانی که میدیدم دختران و پسران از صنف دوازدهم فارق میشدند سخت افسوس میخوردم که خوش به حال شان از صنف دوزادهم فارق شدند و همان طور غرق در خیالات بودم و تصور میکردم زمانی را که
از صنف دوازدهم فارق میشوم

اما امروز که صنف دوازدهم شدم دارم سخت افسوس میخورم که چقدر زود گذشت چقدر زود و زمانی که دیگران برایم میگویند: خوش به حالت که از صنف دوازدهم فارق میشوی اشک در چشمانم جمع میشود چون در خاطرم دارد یاد امتحان کانکور چون زلزله هشت ریشتری میگذرد و یک لحظه ای سکوت اختیار میکنم و برای خود
افسوس میخورم که باید تلافی تمام سالهایی را که درس نخوانده ام را در مدت ده ماه بدهم

وای چقدر درد آور است وقتی که به این فکر میکنی که شب هارا باید بیدار بمانی و روز ها را با درس سپری کنی وقتی که میگویند بیا: برویم به بیرون یا ... اما نمیتوانی بروی چون یک عمر درس منتظر خواندن هستند و همه هم قهر چون هر قدر که میخوانی اصلا در حافظه ات نمیشینند و پا به فرار میگذارند و کاری را که تو در مدت یازده سال با آنها انجام دادی را با تو انجام میدهند و تو باید اسرار به ماندن آنها کنی یعنی یک کتاب را صد
بار بخوانی وای چقدر درد آور واقعا چقدر

 

دیگر با خود عهد بستم که افسوس نخورم حتی افسوس کسانی را که از پوهنحی طب فارق میشوند چون زمانی به آن زمان خواهم رسید شاید کسانی که این را میخوانند به اعتماد به نفسی که من دارم متعجب شوند نه این تنها یک اعتماد به نفس به خودم نیست بلکه این یک امید و باوری است که به خداوند متعال دارم و اصلا در این کار شک ندارم که تا وقتی خدا را دارم اصلا نیازی دیگر به افسوس خوردن ندارم

و عهد میبندم که بعد امتحان کانکور وقتی به رشته مورد علاقه خود افتادم یک مقاله ای را در مورد روز های درس خواندن و امیدی که در دل داشتم که هرگز من بی نتیجه نخواهم امد و زحمات چندین ساله پدر و مادر خود را بیهوده نخواهم ساخت مینویسم منتظر باشید تا یازده ماه دیگر نه این را اصلا فکر نکنید که تا یازده ماه دگر چی اتفاق خواهد افتاد چون من امروز برایتان میگویم که زمان از یک چشم بهم زدن هم خیلی زود تر میگذرد چه بخواهی چه نخواهی ...

 



About the author

parisaahmadi

parisa was born in herat city she is interested sport

Subscribe 0
160