دشمنی و خصومت آتش است

Posted on at


 


زنی استم که 30 سال عمر دارم و صاحب چهار فرزند میباشم.


شوهرم مرد غریبکار و بیچاره یی است


و ما در خانه یکی از دوستان ما زنده گی میکردیم.


نواسه مامایم شبانه موترش را در گراژ خانه ما توقف میداد


وما هم به حساب خویشاوندی او را اجازه میدادیم


تا موترش را در خانه ما بگذارد


اما بعد از گذشت چند وقت صاحب خانه ما آمده


و مانع ایستاده شدن موترش گردید و او فکر کرد


که ما بخیلی کرده و نمیگذاریم تا موترش را در حویلی


ما توقف دهد او چند بار با شوهرم منازعه و پرخاش نمود


و به شوهرم اخطار داده و گفته بود :


" ترا میکشم و خانمت را به خودم نکاح میکنم"


روز به روز دشمنی ما زیاد شده و اخطاریه بهم


میفرستادیم اکثر دوستان ما از این خفه گی سوء استفاده


کرده و احوالهای درست و نادرست را به ما انتقال میدادند



بلاخره دشمنی به جای کشید که او ساعت دو بجه شب خود


را به خانه ما انداخته و به یخنم دست انداخت و شوهرم


هنگامیکه میخواست از ناموسش دفاع کندبا او مشت و پنجه


شده و نفر مقابل تیشه یی را که با خود داشت بر سر شوهرم پرتاب نمود و شوهرم تیشه پرتاب شده را گرفته دوباره بر سرش پرتاب نمود و تیشه به فرق نفر متذکره اصابت نمود


وبعد از یک ساعت جان را به حق تسلیم نمود. مقتول تا ساعت نه بجه صبح در خانه ما ماند و بعد از اینکه همسایه های ما اطلاع یافت. موضوع را به حوزه امنیتی خبر داده و حوزه امنیتی شوهرم را با من و چهار فرزند من به زندان قرار دادند. و مدت پانزده سال بر من و 17 سال بالای شوهرم قید تعیین شده و دو طفلم مدتی در نزد وکیل مدافع ما زنده گی


میکردند و حالا آنان در پرورشگاه قرار دارند و دو طفل کوچکم در زندان با من قرار دارند




About the author

SebqatAkbari88

I am Sebghatullah and I am from Afghanistan i live in herat city

Subscribe 0
160