ناخن شست گل پری

Posted on at


 

غلام ازبیرون ازسرکارواز پس بند،برگشته است،بار هیزم راازروی الاغش پایین آورده،میرودتا باشستن دست،سروصورتش حلقومی باچای ترکند.صداهای بگومگو رامیشنود.

 

اما این موضوع تازه ای نیست که درخانه وکاشانه شان تازگی داشته باشد. بنابراین باید هرچه زود ترک آثار خستگی کند،گردغبار راازچهره اش بزداید.اما لحظه به لحظه برسرو صدایی که میشنود افزوده میشود. صدای پدرش رامی شنودکه به بیچاره زنش دارد بد وبیرا میگوید.زنش هم با خودش غور،غورکنان به طرف گلخن میرود تازهرماری برای شوهرش درست کند و میگوید مردی که بی غیرت که نمیتواند زنده گی جداگانه برای خودش درست کند چرا زن گرفت،الهی دربگیری مردکه مرادراین مصیبت انداختی صدای زن آهسته آهسته درداخل گلخن گم میشود،ولی صدای پیرمرد رساتر شده وهر لحظه ولوم آن بالاتر میرود وپیرمرد حالابسیار واضع می گوید. دختر پدرلعنت به درد هیچ کاری نمیخوره،هشت لگ افغانی برای این پدرلعنت پیش کش داده ایم ازاول صبح که درخانه است راه نمیرود .که هیزم بکندومزدش بیاورد،پدر لعنت نمیفهمد که این هشت لک افغانی چطور درست کردیم، 

 

 

 

 

 

مرد بی حوصله با لب خوشک به خانه میاید. او امیدوار است که این بگومگوها کمتر شود،تازود ترک چایش رانوشیده ،برودسراغ آب وعلف چهارپایانش همین که وارداتاق تنها اتاق نشیمن شان میشود دو طفلش را نگران وگریان میبیند،که بسیار آرام میگریند خودشان را به بغل پدر شان میندازند ومیگویند . که آبه شان هر دوی آنها سیلی زده است.خستگی کاروجنگ روزانه در خانه واکنون گریه های اولادها اوقاتش راتلخ تر میکند وزنش راصدا میزند دختر سگ کجایی؟ زن دم درتاوخانه با پنوس چای ایستاده است ازپشت سرش هم خبر نیست که یکباره صدای خسرش را میشنود که غلام رامورد خطاب قرار داده میگوید. این زنت آدم نمیشود . دختر پدر لعنت نه با توکوه میرود نه کدام درامد دیگری دارد .مگر این همه پولیکه برای این بی هنر خرج کردیم ازکجا در آوریم؟صدای افتادن پتنوس چای از دست گل پری وشکستن پیاله ها بشدت جنگ آهنگ دیگری بخشید غلام این بار دیگر طاقتش تمام شد وحوصله این همه سکوت را نداشت واونمیتوانست که به پدرش چیزی بگوید ناچار هرچه توان داشت تمام مردانه گی اش راجمع کرد چنان سیلی به گل پری زد که همه چیزرا ازیاد برد ومثل چوب خوشکی برزمین افتاد غلام دیگر نمیدانست که چی میکند باران لگد بود که حواله تن شبیه مرده ای پریگل شده بود او نه میدید نه میفهمید پریگل زمانی ازخواب بیدار میشه نمیدانه چرااینهمه به خواب رفته است همین که اراده می کند ازجایش بخیزد این درد است که تمام وجودش را فرا میگیرد اوبا اه ناله بر میخیزد همه چیزرا نه یکبار آرام آرام یاد میاورد اول سراغ اولادهایش را میگیرد.هر دو طفلکش راصدا میکند دخترک وپسرک اش میایند ودستهای شان را به دورگردن مادرشان حلقه میکنند.آبه آبه جان میگویند گل پری میرودطبق معمول به فکر نان شب شوداول بازحمت تمام میخواهد که آرد خمیر کند،درددست وآرنج چپش توان خمیر کردن رااز وی گرفته است .زنک ناچاراست بایدای کارانجام دهد ولی ازاینکه ازاین همه ازدرد دست رنج میبره علتش نمیداند.اوپیش خود فکر میکند تازمانیکه بیهوش نشده بودباچوب سنگ لت نشده بود یا حد اقل اوچنین چیزهایی به دست غلام ویا پدرش ندیده بود.از دخترش مپرسیدکه موقعی که بیهوش شده که بازهم اور کسی لت نکرده است؟ماه جبین میگوید پدرم توراباسیلی زداما بابوجانم باچوب بد ازآنکه افتادی ترامیزد ومیگفت که مکار است پدر لعنت خودرابه بیهوشی زده است،مادر ودختر خوردش درکنار آتش تنوربا هودرددل میکنندمادر دستشراکه بشدت دردمیکرددرکنارآتش تنور تکور میکردتا اینکه تنورآماده نان زدن شدوپریگل بازحمت تمام نان فتیری کلان ازتوردرآوردلب فتیری کمی سوخته بود،کاردکهنه راکه درگوشه تنورخانه بود برداشت با زحت زیادشروع کرد به تراشیدن لبه نان،تادخترک صدا بزندوبگوید.آته ما بیامد.غلام بازهم به لت کوب گل پری آغازکردوگفت دختر سگ نان راسوختاندی.پیرمردبازهم به این جمع پیوست وبرای تشویق غلام به ادامه ماجرا،نان رادرروشنایی چراغ اریکین گرفت وداد زد نان راسوختانده،با کاردهم که تراش کنی ما خرنیستیم که نفهمیم که تودراین خانه چه میکنی خرخودت خرپدرنامردت که توربه ما فروخت غلام گل پری رابالگت می کوفت وهم چشمش به دنبال چیزی بود که ناگهان برق کارد کهنه یکباره به چشمش خورد خونسردوآرام به سوی کارد رفت ناخن دست راستش رابرید گل پری تا امروز باورش نمیاید که غلام اینطو کاری کرده روبه غلام کرد گفت نامرد آدم میکشی که دیگر یادم نمیاید وقتی بیدار شدم داخل شفاخانه بودم

 

 

 



About the author

moorsal-noori

I am student in Mehri high school and was born in Herat,Afghanistan

Subscribe 0
160