تابلوی رنگین شده منطقه و جهان

Posted on at


سالهاست که برس رنگ، مایه و خمیر رنگ، مدادها و قلم ها و برس را میشناسم. و نقش گر ها و تصویر گر را هم میشناسم در واقعیت تابلوع بزرگ نقاشی و رنگمالی اعلانات و خواسته های منطقه و جهان هستم. من افغانستان هستم.

در صفحات داخلی ام نام دار ها و بی نام ها معروف ها و کوشه نشین ها٬ پودری ها و چرسی ها شرابی ها و بنگی ها، گدا دزد و رشوه خور ها و تجارت پیشه ها بر کوشه ها و صفحات بقلی ام تصویر ها و اعلانات و آرزو های خود را بر من نقش میبندد. ناگفته نگذارم عکس، پوستر و کارت عاشقان و ناسیه فراری، دلباخته گان انترنتی با عزت ها و بی عزت ها بر صفحات پایینی ام آنها را احساس میکنم بارم روز به روز سنگین تر میشود. جوانک های امروزی چی دختر و چی پسر با مد و فیشن و ستایل های سیخکی، پر چینی، چسپان و چرخان و اکثر بی برت ها، ابزار آرایش و سلمانی خود را بر دامنم می آویزند.

در صفحه اصلی ام خارجی های بی پدر و پدر دار، پولدار و بی پول، طرح و اهداف و شعار و علامیه و توافق نامه را و دیگر زد و بند های گروهی را نقاشی و رنگ آمیزی مینمایند. تصاویر و سمبول های زنده دلفریبترین و عشوه گر ترین، آن ناسیه و نیمه ناسیه را برای جلوه دادن رنگ آمیزی و نقاشی های خویش از راه های اهوا و زمین و شبکه های انترنتی بر صفحاتم میفرستند. واقعا کمی ذوق زده میشوم. ما شاالله چی دمبک، پوزک، ناز و ادای در می آورند که هر زنده جانی را جان دوباره و هر آدمی زاده یی را به رقص، شوق و ذوق در می آورند.

صفحاهای من با موج زدن زلفان و حرکات چشمک و لبک شان خسته گی های روزمره را چند لحظه فراموش میکنم.

تپش های قلبم زمانی اوج میگیرد که تصویر و عکس فراموش شده عاشق شکست خورده محلول و بی نوای، زندانی بی گنایی، آن ناسیه فراری، بینایی و نا بینایی را بر وجودم احساس کنم. و فشار خونم زمانی اوج میگیرد که عکس و پوستر زور مدار فساد پیشه، قبیله گرای و نژاد پرستی را بر سینه ام بیآویزانم. پاهای زمانکی به لرزه در می آید که گرمای دست های قاتلان، صدای دروغ گویان و بوی مافیایی را بر وجودم احساس کنم. گرمای تب بدنم با آویختن و نقش کردن قواره های زمین زمنی خواران، چورگران، انحصارگران به شدت بلند رفته و عرق بی چارگی و شرمساری از بقل های جاری میشود.

چشمانم زمانی از اشک پر میشود که مزدوران همسایه ها و نوگر صفتان بی گانه بر صفحاتم شعار های وطن دوستی را بی آویزند.

به هر صورت گروه از نقاش ها و تصویر گر ها خود هم نمیدانند که برای چی و برای کی، رنگ و روغن ها را به سر وصورتم می مالند و نقش ها را ترسیم میکنند. معنی و مفهوم نقش ها و رنگ ها را چی کسی میداند من هم کیچ و منگ شده ام، جز خدا کسی دگر نمیداند. صفحات من در طول تاریخ با دست و اراده های گروه و اقشار مختلف رنگین شده، کذشت روزگار و حوادث آنها را د خود فرو برده اما در صفحات خاص سینه ام از چرخش روزگار معفوظ مانده اند.رنگ و نقش حوادث و واقعه یی تاریخی را در زمانه های لازم به نسل های نو و آینده عرضه مینمایم تا به گذشته پدران خویش و حالات امروز خود و فردای خویش تفکر و اندیشه خردمندانه نمایند.

عاقبت تان به خیر

تابلوی رنگین شده منطقه و جهان

 



160