غم و فراموشی

Posted on at


زنده گی خوبی داشت آنفدر خوب بود که همیشه و در هر کجا که موجود بود چهره اش زیبا و لبانش خندان همیشه زنده گی را زیبا میدانست.او خوش بود و زنده گی را آهسته آهسته برای خود ساخت او با دو فرزند خود که یکی پسر و دیکری دختر بود زنده گی را سپری میکرد اگر چیزی برای خوردن داشت و یا هم نداشت باز هم بودن در کنار فرزندان خود، بهترین زنده گی را ، با چهره زیبا خود پشت سر میگذاشت



 


من آن را میشناسم او با من رابطه خیلی نزدیک دارد. می فهمید آن چیزی که میخواست نشد یک دفعه ای همه چیز بر هم خورد نتوانست زنده گی را آنچه که میخواست سپری کند وقتی او در راه طولانی زنده گی قدم میگذاشت یک طرف آن دخترش و یک طرف دیگر آن پسرش بود. بودن آن دو در کنار وی یک دیوار محافطتی بود که هر سه نفر آنها را محافطت میکردو آن دیوار را هیچ کس نمیتواند پاشان کند همیشه کنار هم میمانند و با گرفتن چهره زیبا و لبان خندان زنده گی را پشت میگذارند


.


همه چیز دفتاً اتفاق افتاد اصلا فکرش هم نمیکرد که روزی بشود که عزیزانش جلو تر از وی بمیرند و آن سر مزار آن برود ناله و فریاد زند اگر چه آنچه فکر نمیکرد ولی این قسمی شد او عزیزش را از دست داد یعنی دخترش؛ او دخترش را از دست داد و با از دست دادن دخترش نیز خود را از دست داد به هر کجا که میرود و یا هم در خانه ما می آید همیشه میگرید و آنقدر گریه میکند که بعد از آن توان حرکت دادن اعطای بدن خود را ندارد. تنها حرف آننیست که چیش از این حادثه تلخ پیش از اینکه این اتفاق بیفتد خیلی خوشحال بودم و خوشبخت.



همیشه میگوید که اگر بتوانم این حادثه تلخ را یک روزی فراموش کنم و همه چیز به حال اول بر گردد یعنی به روز خوشی هایم بودن در کنار فرزندلنم بر گردم بهترین زنده گی را دوباره از سر شروع میکنم و فتی او در کنار من باشد خوشی های زنده گی ام دوباره بر میگردد و دیوار محافظتی آنها تکمیل خواهد شد


 


ماه ها گذشته اما او خاطرات تلخ دخترش را هنوز فراموش نکرده و آن خاطرات تلخ را هر روز تکرار میکند. او نمیتواند خود را خوشحال نگهدارد ونمیتواند آن مصیبت ها را فراموش کند. همیشه چهره اش غمگین و چشمانش مشحون از اشک خواهد بود. او میداند، درست است که هیچ فردی قادر نیست که خاطرات تاخ، تاریک و رنج آور زنده گی خود را پاک کند. اما قادر است که با آنها مجادله کند ونگذارد که آنها وی را آهسته آهسته از بین ببرند.



تجربیات گذشته، شادی و یا هم غم های گذشته میشوند جزئی از وجود ما و با شخصیت ما عجین گذشته اند. آنها واقیت های هستند هر چند که خوب اند و یا هم بد ناچار ایم که آنها را بپذیرفته وبه سوی حکمت آن برویم یعنی اینکه هیچ چیزی بدون حکمت نیست و ما نیاز داریم که حکمت آن را بدانیم و از خدای متعال بخواهیم که حکمت آن را برای ما بفهماند و ظرفیت پزیرش آن را برای ما عطا کند.



تا آنچه که در زنده گی با آن روبرو میشویم آن را پذیرفته و با آن کنار بیاییم و نگذاریم که آن درد ها و رنج ها ما را نیست و نابود کند. در مقبل آنها خود را قوی نشان بدهیم و محکم بیستیم تا نتوانند فکر ما را مخشوش کنند و کم کم زنده گی ما را نابود کنند.


 



About the author

hseba-hesamy

Hseba hesamy was born in Herat,Afghanistan. she is student in Hoza karbas high school.

Subscribe 0
160