فداکاری آسمان

Posted on at


در یکی از روز های بهاری قرار داشتم زیبایی های بهاری را تماشا میکردم که ناگهان موضوعی فکرم را درگیر خود ساخت با خود فکر کردم .....


وقتی به آسمان مینگری میبینی که دانه های باران با چی زیبایی از آسمان به روی زمین میریزد و زمین خشک و مرده را زنده و تازه میسازد گل ها ,درختان,گیاهان باچی شوق قد میکشند و شروع به رقصیدن میکنند . بلبلان با شوق آواز خوانی میکنند این همه خوشی را آسمان به زمین عطا میکند اما...........


وقتی دقیق به آسمان بنگری تازه متوجه میشوی که در آسمان چی کشمکشیست..........


ابرهای سیاه آسمان آبی را پوشانده ونمی گذارد که آسمان خوشی خود را ابراز کند آفتاب را در قید وبندخود قرار داده اند و او را از جلویدن و درخشیدن باز میدارند آسمان آبی با دیدن این همه ظلم وستم راهی جز اشک ریختن ندارد آسمان میسوزد و فدا کاری میکند چون میداند با ریختن اشک زمین تازه و زنده می شود بلبلان آواز خوانی میکنندموقع کشت و زرع فرا میرسد پس میسوزد ...... ابرهای سیاه از دیدن این فداکاری حیران و شگفت زده میشود وناچار راه را برای آسمان زیبا باز میکند .....................


آفتاب را از قید و بند آزاد میسازند...............


آسمان خوشی خودرا با تشکیل دادن رنگین کمان ابراز میکند و همچنان آفتاب با شادی خود را جلوه میدهد و همه خوش و خوشحال به حیات خود ادامه میدهند..........ازهمان روز باخود عهد بستم اگر با رنج دیدن من خوشی نسیب دوستانم فامیلم میشود پس من این فداکاری را میکنم


شاید روزی فرارسد که غم و رنج پیشم سر تعظیم فرود آورند.


 


:بینظیر سادات:


 



160