بوی بهار

Posted on at


از حینیکه خداوند متعال مخلوق را خلق فرمود،زمین اسمانها قائم کرد مهتاب ونظام تمام عالم را ساخت از همان زمان این کارخانه عجیب دنیا از عجائبات گوناگون مملو است درفصل زمستانیم  وتیک تیک عقربه ساعت در گوشم زنگ می زند افتاب طلوع کرده وپس غروب می کند وهمین قسم شب وروز در حال گذر است  درخت های که برگ های شان سبز شوده بود برگ های شان درحال ریختن است گل های زیبا در حال خشک شدن اند پرنده های بهاری قصد سفر دارند در شب مهتاب نورانی  هویدا ودر روز  پنهان می شود وخورشید در روز نمایان ودر شب  جای خود را به  مهتاب میدهد . دوباره بعد از زمستان  نوبت  ازبهار میگرددو فصل خوشی ها شروع میشود پرنده های بهاری به لانه های خود بر می گردند وباز صبح ها با صدای زیبای انها اغاز می شود غنچه های گل ها می شگفند وباز درختان زبیای وسرسبزی خود را به دست می اورندوتمام انها با یک امید تازی به پا می خیزند هر سال از زندهگی همین قسم سپری وتک تک سانیه های که سپری میشوندوبه پرنده های که به سوی خوشیختی واقعی درحال پروازیم میکنند هریک به دنبال اشیانه خوشبختی  خویش روانیم ودر اسمان که خورشید در ان جلوه می کند ما پر می گوشایم وتا زمانیکه به لانه خود بر گردیم اگر چه بالهای ما خسته می شود ودیگر ما را توان پر کشیدن نخواهد بود اما ما از امید رسیدن به لانه دست نخواهیم کشید ما در این میان برای خوشبختی واقعی می جنگند نیست ما را راه برگشتی یا به خانه میرسیم ویا عاشقانه در این راه تلف می شویم جای که رویا ها اینچنین میشگفند وهر لحظه نا امیدی از بین میرود ریشه اش میخشکد وما و ما دوباره میشگفیم وامید در دل های مان جوانه میزند وبس در میان هزرارن نا امیدی غنچه کوچک وزیبای که هر برگش بال شکسته پرندی را درمان میکند عطر ان بوی نا امیدی را از بین میبرد وخانه جدیدب در عالم رویا میسازد ولحظه برای پی بردن به این زیبای دنیا زیبای پایان پذیر زیبای که انسان را به وجه میاور واین یعنی زندگی واقعی وتنهای همیگی تنها که عسل تلخیش را از بین نمیبرد وگلانیکه بوی انها تو را به سمت اغوش نسیم وبوی گلان وطن میبرد اما باز بوی گلان وطن جای خودش را دارند این اشکار است که هر گل در خاک خودشزیباستوقطرات زلال اب واشک های ابر شگفه های نارنجی را اینگونه اراسته میسازند گلان که زیبایش مانند تازه عروسیست او را اراسته ساخته باشن وامید که از میان برگ بیرون میایند وانسان را به هزاران تفکر در کاینات خدا یکتا خلق کرده وثابت کننده اقتدارد اوست میندازد وان وقت است که انسان به عشق حقیقی پی میبرد خالقش را میشناسد وهر لحظه رویای جدیدی جان میگیرد رویای که زنده بودن را تضمین میکند البته زنده بودن واقعی نه اینکه مثل یک مترسک باشی که زندگی تو را به خواست خود بالا وپایین ببرد افتاب روح بخش که در هنگام طلوع زمین را زنده میگردان گل های زیبای نرگس را میخنداندو زمین را مثل تازه عروسی زینت میدهد ودانه های مروارید را برا عروسان چمن میپوشاند یک اغاز نوع با طلوع افتاب امید های تازای جان میگیرندو زنده میشوند یک شناخت نوع با یک دید متفاوت به اطراف مان  جای که در ان عملی تکراری نباشد با چیزهای جدید اشنا شویم پیدا کردن بهشت دنیای وفهمیدن این که ما در جای زندگی میکنیم که تیکه از بهشت است جای که اگر در اخرین لحظه زندگی به انجا برسی از اینکه نتوانستی این بهشت را قبل از این پیدا کنی پشمان میشوی اما هنوز برای دیدن این بهشت چند لحظه مهلت میداشته باشی پیداکردن ان قسمت دنیا که اغاز زندگی جدید است جای که امید ها زنده میشوند و برگ ها ی امید بخش سر از جوانه بیرون میاورند این یعنی دنیا که هنوز امید برای اینکه غنچه ای برای  شگفتن هست وجود دارد تا دنیا را زیبا خود را از دست ندهد و فرار از این ناامیدی که رنگ دنیا سیاه نخواهد شود وبس ویافتن چشمه ای از زندگی جای که امی ها در ان شنا ور اند وان اینه برای دیدن خود اصلی مان میباشد  نا ان شخصیت دروغینی که برای خود ساختیم ودیگران ما را با این چهره دروغی میشناسند اما حال زمان ان است که خود را بشناسیم  



About the author

shimaamiri

شیما امیری متعلم صنف یازدهم هستم یکتن ازشاگردان لیسه نسوان حوض کرباس کشورمن افقانستان ولایتم هرات میباشد

Subscribe 0
160