بهشت و جهنم

Posted on at


روزی عابدی از خدا(ج) پرسید : خدایا بهشت و جهنم چگونه است ؟


شبی در خواب دید در سالونی بسیار روشن ایستاده است ٬ که در مقابلش دو در بزرگ قرار دارد ناگهان یکی از درها باز شد وقتی داخل را نگاه کرد میز بزرگی را دید که رویش انواع غذاهای لذیذ ٬ میوه های رنگارنگ ٬ نوشیدنی های متنوع و هر آنچه فکرش را میکرد یافت میشد ؛ اما با تعجب دید که چند نفر بسیار لاغر با چهره های پریشان و افسرده در کنار میز نشسته اند با کمی دقت متوجه شد که قاشق های با دسته های بسیار بلند به دست های آنها وصل است طوری که آرنج های شان را قطع داده نمیتوانستند به این ترتیب چیزی از خوراکی های روی میز را خورده نمیتوانستند .


او بسیار متعجب شده بود که در بسته شد و در بعدی باز شد وقتی داخل را دید همه چیز مثل اتاق قبلی بود همان قسم میز و خوراک ها کنار این میز نیز چند نفر با همان قاشق های دسته بلند که به بازو هایشان وصل بود نشسته بودن اینها نیز دستان خود را قطع داده نمیتوانستن اما فرق این اتاق با اتاق قبلی این بود که اشخاصی که در این اتاق بودن لاغر و پریشان نبودن بلکه فربه و با چهرهای با نشاط بودن .


عابد بیش از قبل متعجب شد و با خود فکر میکرد که چگونه اینها فربه و با نشاط اند اما در اتاق قبل اشخاص لاغر و پریشان حال بودند در این فکر بود که متوجه چیز عجیبی شد او دید که افراد این اتاق یاد گرفته اند که وقتی خودشان نمیتوانند چیزی بخورند پس بهتر این است که به یکدیگر غذا بدهند . بله آنها تعاون و همکاری را یاد گرفته بودند.


بهشت و جهنم را خودمان برای خود میسازیم .بهشتتان را در کنارهم و برای هم بسازید .ومطمئن باشید در کنار هم بودن بهتر از در مقابل هم بودن است و چه خوش گفت شاعر بزرگ چو ایستاده ای دست افتاده گیر. هیچگاه یک دست به تنهایی صدا ندارد در سر راهتان اگر مشکلات به اندازه کوه هم بزرگ باشند با یاری و همکاری هم آنها را بر خواهید داشت.  



About the author

160