میخواهم یادی از شعر های کودکی ام نمایم....دورانی که تازه به سرودن آغاز نموده بودم...
ذلیخا
اگر تنهایی من به ذلیخا نمیرسد
اگر صبر من به ذلیخا نمی رسد
مگر غم من مانند ذلیخا است
اشک من چو گریه ذلیخا است
دلم گدای عشق دل ذلیخا است
آخر چه کنم استاد من ذلیخاست
ذلیخا رسید به یار خود یوسف
سپرد مرا به دروازه عشق یعقوب
یعقوب چشم انتظار والای خود
اما من چشم به انتظار مولای خود
تا چه وقت منتظر باشم ای علی
بس است رنجم مده بیش از ای
خدایا یعقوب رسید به والای خود
من هنوز چشم انتظار مولای خود
نویسنده:اسما ابراهیمی