همه میخندیم:)

Posted on at



لبخند میزنی،من هم میخندم،او هم میخندیم


به اسمان نگاه نمیکنیم پشت کردیم به اسمان و به زمین خیره شدیم و صفحه کوچک مبایلت


همه یمان زوم کردیم به صفحه مبایلت :یک دو سه


نه خراب شد سر تو نیامد،تو چرا نمیخندی،دهن تو باز امد. دوباره همه با هم :یک ،دو ،سه....همه یمان با همان حالت به طرف مبایل و عکس جدید دیدیم خوبه قابل تحمل تر شد،میشینیم و دوباره شروع میکنیم تو(کریمه) از شعر میگی ،من از داستان،فاطمه از فیلم ،زینب از نقاشی...از هر دری گپ میزنیم بلند بلند میخندیم انگار که تمام مشکلات و غم ها را بیرون از فضای این باغ(باغ بابر) به کناری گذاشته ایم .تو از کارهای عقب مانده ات نمیگویی من از درسهای دانشگاه نمیگویم دیگر از اعداد و ارقام گپ نمیزنیم از مشکلات جامعه هیچ نمیگوییم حتی به چند مردی که از کنار مان میگذرد و حرف نامربوطی میزند توجه نمیکنیم فقط میگوییم و میخندیم


همه یمان کفش هایمان را از پای بیرون میکشیم پاهایمان را دراز میکنیم،من که احساس میکنم هوا به تک تک سلول های وجودم میرسد تو به طرف جورابت میبینی مه هم زیر چشمی نگاهش میکنم و خنده ای به طرفت میکنم و میگویم :کچالو گران شده


و تویی که جورابت را از پا میکشی و تاکید میکنی که امروز تازه خریدی و همه باز هم میخندیم فقط میخندیم 


 



About the author

minarezaee

مینا رضایی متولد 1990 در کابل،افغانستان زندگی میکند .

Subscribe 0
160