جهان تغییر کرده است و این تغییر به سرعت در جریان است. افغانستان تغییر کرده است و صدها نشانه و دلیل وجود دارد که عمق و گستردگی آن را درک کنیم: از فکر تا رفتار، از رابطهها و مناسبات تا توقعات و انتظارات.... اما آیا مدیران و رهبران سیاسی ما هم تغییر کرده اند؟
برای پاسخ به این سوال اگر از ارگ ریاست جمهوری شروع کنیم و سوراخسنبههای دفتر رییس جمهور تا ادارهی امورش و تا وزارتخانهها و پارلمان و قدرتمداران اریکهی احزاب را مرور کنیم، به نتیجهای خوشایندی نمیرسیم. یکی از ویژگیهای اکثر مدیران سیاسی کنونی ما این است که از مردم و دموکراسی و نقش فرد و حقوق شهروند و تأثیرات نورمهای زندگی مدنی سخن میگویند، اما حس میکنند که همهی این واقعیتهای جدید برای آن است که برای آنها امکان دهد تا در موقعیت گذشتهی خود نقشآفرینی داشته باشند. همین واقعیت است که صداقت آنان را در افکار عامه مخدوش ساخته و هیچ اعتباری برای سخن و عمل شان در نزد مخاطبان باقی نگذاشته است.
اینها کمتر تغییر کرده اند و هنوز هم چهرههای تیپیک گذشته در زمان حال اند: با دنیا حرف میزنند، اما فحش و دشنام میدهند و لاف میزنند؛ در برابر مردم ظاهر میشوند ولی از حقارت مردم در برابر خویش و اکت فرعونی خویش در برابر مردم لذت میبرند؛ با موترهای سیاه و شیشهدودی از مسیر خلاف جاده حرکت میکنند و هزاران انسان را به بنبست میکشند، بدون اینکه احساس کنند این حرکت شان اندکی بیادبی و بینزاکتی است؛ سیاست میکنند، اما حتی یک روز نمینشینند تا فضا و احوال سیاسی پیرامون خود را به بحث و بررسی بگیرند و در حلقهی مشاوران و نزدیکان و همراهان خویش به تأمل و تفکر بپردازند؛ ...
به نظر میرسد زبانی ضرورت است که برای مدیران عرصهی سیاست و قدرت افغانستان بگوید که برای یادگرفتن سادهترین الفبای زندگی و واقعیتهای آن به کار و ریاضت ضرورت دارند. اینها خود سرگردان اند و مردم را نیز به سراسیمگی و پریشانی کشانده اند. اگر بعد از این همه قربانی و رنج و کار و امید، مینشینیم و از فروریزی نظام و بههمخوردن امنیت و برگشت طالبان و تهدیدشدن به نسلکشی و خانهنشستن زنان و مشروعیت آزادی و رأی و دموکراسی به خود میلرزیم، نشان از وضعیت بدی است که گرفتار آن شده ایم....
http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2013/08/130810_zs_karzai_omar_eid_messages.shtml