ناامیدی

Posted on at


ناامیدی زنده گی سراسر با رنج ها و خوش ها ست اگر غم اید انسانها به این فکر میباشند همه غم های دنیا نصیب شان گردیده و ناامید میشوند مه ارزو های مه تمام این فقه یک اروز است ارزو های که شاید هیچ وقت براورده نشود به کس گفته نمی توانیم که چی میخایم نمی تانیم بگویم میخاسیم پیش برو درس بخوانیم و خوده به ارزو هایم برسانیم چون مه یک دختر چون مه یک دختر هستم دختری که تابح قوانین خانواده خود است چرا

 

1چرا نمی تانیم ؟2 چرا میترسم ؟ 3 چرا برطرف چشمهای شان دیده چیزی گفته نمی تایم چرا؟ این چرا ها است که میخاسیم جوابش را بگیریم روز های زیاد در زنده گیم خوش بوده اما از خودم نه بیکه در خوش دیگران اشتراک کردیم بخاطر که غم خوده فواموش کینم اولین غم ها فواموش نا شدنی است زنده گی با هیچ وفا نمی کنند شاید  

روزی باشه که مه نباشم اما میخاسیم جرات که مه از درم شما اومتسم نباش زنده گی خوده در دست خود بگیرید و به عقب قدم نگذارید بخاطر که دیروز امروز نیست بلکه امروز امروز است حالان که مه در سن نیستم که از پیری بترسیم اما بازام امید نداریم چون مه پشتیبان نداریم اماخانواده داریم  احساس به مه ندارند دوست داریم اما وفا ندارند زنده گی خوبی داریم اما مثل زندان است برایم خوب می خوریم می نوشیم اما مزه اوره نمی میفهم پس کجا است ازت زنده گی کجا است امیدواری شما بگوید...



About the author

160