دیروز در محل کارمان، شنیدم که یک خانم تحصیل کرده و جوان قصد دارد به عنوان همسر دوم با مردی ازدواج کند، البته به وضعیت اجتماعی، اقتصادی و تحصیلی مرد کاری ندارم، اصل موضوع این هست که این دختر خانم قصد دارد وارد زندگی زن دیگری شود
تحمل و درک این موضوع برایم دشوار است
چرا باید یک دختر تحصیل کرده و فهمیده که جزیی از قشر آگاه و هوشیار جامعه هست بخواهد وارد زندگی یک زن دیگر با هر خصوصیتی شود؟
شاید این مرد با همسرش مشکل دارد
شاید همسرش او را از لحاظ عاطفی تامین نمی کند
شاید شریک جنسی خوبی برایش نیست
اما به نظر من تمام این ها قابل حل است، انسانها همیشه برای تغییر آماده اند هیچ لزومی ندارد که مردها برای پر کردن خلا های زندگی شان و برای بدست آوردن کمبود های زندگی شان به زن دومی رو بیاورند
آنان هر چند گمان می کنند که ازدواج دوم مشکلات آنها را حل می کند اما من اطمینان دارم که مشکلات او چندین برابر خواهد شد و همسر دوم که مثلا ایده آل مرد هست هم روز خوشی نخواهد دید!
اولا که دعای بد و نفرین همسر اول همیشه همراه اوست
ثانیا محبت یک پدر را از فرزندانش می گیرد
ثالثا این همسر دوم قطعا تحمل این را که همسرش گاه گداری با زن سابقش هم بستر شود را ندارد
رابعا در آینده ارث و میراث هم جنجالی بزرگ خواهد شد
حالا از پیامدهای این ادواج بگذریم، این خانم یک زن است در جامعه ای که دم از خشنوت علیه زن می زنیم و نمی خواهیم حق زن پایمال شود پس چرا بعضی از زن ها اولین کسانی هستند که به یک زن ضربه می زنند
چرا بعضی از زن ها به خود این اجازه را می دهند که سایه مردی از یک خانواده کم کنند؟
چرا به درخواست مردان حریص و هوس ران پاسخ آری می دهند؟
کاش هر کس برای تغییر مثبت و سازندگی از خودش شروع کند و کاش هیچ گاه به کسی ظلم نکنیم و همیشه برای هر اقدامی خودمان را جای دیگری قرار دهیم!
واقعا نمی دانم چی بگم؟ فقط می گم متاسفم
متاسفم برای خودم
برای زنانی که قربانی خشونت یک زن می شوند
و برای جامعه ای که همه چیز شعاری بیش نیست
