وقتی تو رفتی پرنده ها هم رفتند
مثل یک مسافر خسته از مکان
مثل اینکه آنها هم با آواز دلنشین شان تو را میخواستند
انگار آنها هم باقلبهای کوچکشان دلگیر بودند
انعام تو برای آنها قطره های آب و دانه های ارزان بود
وقتی تو رفتی گل ها پلاسیدند
درختها خشکیدند
دلها لرزیدند
آنگاه پرسیدند تو رفتی؟