نیامدی تا ببینی تلخی هایم
خستگی هایم را نگاهم را
دردیست در روح پر از سکوت من
دیر گاهیست در این سکوت
و در این جاده خاکی قلبم کسی قدم ننهاده
طرح خاموشی هوایش را گرفته
روزگاریست که خشکیده در این دیار
جسمی با مشتی از خاک
رنگ نگاه تو بر تصویر قلبم حک گردیده
و چهره ات را نگاه خاک آلودم مدفون ساخته
ماه تابنده در این سکوت شب دشت
دل افسرده پژمرده
کیست این مرده که در تاریکی زیسته است بیا و نفسش ده
بیا و بیدارش کن، این ظلمت نیستی است
عقرب 1382